قبول کردن این که توی همین کشور کلی آدم هستن که به زندگیشون برف ندیدن واقعا برام تعجب برانگیز و غیرقابل درکه.
شهری که من توش زندگی میکنم یه جای سردسیر، نیمه خشک و کوهستانیه. اینجا تقریبا همیشه هوا سرده. زمستونا خیلی کم پیش میاد دمای هوا بالای صفر باشه. این یعنی تقریبا از آذر ماه برف شروع به باریدن میکنه تـــاااا اردیبهشت.
همین الان که دارم اینو مینویسم؛ هوا 6 درجه زیر صفره و بدتر هم قراره بشه. از دیشب داره برف میباره و الان همه جا سفیدِ سفید شده و همچنان برف داره میباره. و بله هنوز نمیتونم قبول کنم اینجا اونقدر برف باریده باشه که قرارم با هیونگ و کیدو برای بیرون رفتن کنسل شده باشه اونوقت بعضیاتون بیاین بگین مین بی عیمریم بیرف نیدیدیم:|||... مگه من مسخره باباتونم؟:|||...
بگذریم،...
برف چیز شگفتانگیزیه. منظورم اینه که هم تیزه، هم نرمه، هم سفید و سرده و وقتی روش راه میری خرت خرت صدا میده و بعدشم رد پاهات تبدیل به یخ میشن؛ مگر این که دوباره روشون برف بباره و مشخص نشه که یه زمانی اینجا کسی راه رفته یا رد پایی وجود داشته.
ولی قشنگترین ویژگیای که برف داره، جدا از درخشش اکلیلیش، به نظر من صداشه.
نمیدونم چنتاتون به صداش توجه کردین، یا اصلا فکر میکردین که برف هم درست مثل بارون میتونه صدا داشته باشه. راستش برف خیلی مظلومتر از بارونه. درعین حال خشنترم هست. منظورم اینه که... خب بارون خیلی سریع از ابر کنده میشه و تالاپی میافته رو زمین. بعدشم بخار میشه و فراموش. ولی برف خیلی سفیدتر و سبکتره. آروم و لطیف از ابر کنده میشه و درست عین یه پر که از ارتفاع رها شده باشه آروم آروم چپ و راست میره و روی زمین میشینه و یه صدای جیلینگِ! کوتاه و آروم میده. شبیه یه لوستر سلطنتی و تجملاتیِ شیشهای میمونه؛ وقتی که در تالار باز میشه و یه نسیم میاد و شیشههای تراش خوردهی لوستر جیرینگ جیرینگ به هم میخورن؛ دونههای یخی برف هم وقتی روی هم میافتن مثل این میمونه که دو تیکه یخ به هم برخورد کرده باشن. حالا تصور کنین هر ثانیه یه عالمه دونهی برف زمین میافتن و هرکدومشون یه صدای جیلینگِ کوتاه و آروم درست میکنن. به نظرم اگه اکلیل یه چیز نبود و یه صدا بود همچین چیزی میشد.
و درکل به نظرم یه جورایی جادوییه. این که شبا برف بباره و وقتی همه خوابن از پنجرهی اتاق بپری بیرون و توی همون سکوت به صدای باریدن برف گوش بدیD": ...
+یه کاپشن صورتی معروف دارم. اون لعنتی رو از وقتی کلاس پنجم بودم میپوشیدم و هنوزم که هنوزه برام بزرگه:/... قبلنا وقتی برف میبارید میرفتم تو حیاط دراز میکشیدم، وقتی برف روی کاپشنم میافتاد صداش خیلی واضحتر شنیده میشد D":
پینوشت: مرگ من نیاین بگین من به عمرم برف ندیدم:| جدی نگین چون اصلا باورم نمیشه.
پینوشت: امروز بعد مدتها اون جوراب پشمالو پانداییای که هیونگ برای تولدم داده بود رو پوشیدم... خیلی نرمههTT
پینوشت: نه واقعا باورم نمیشه بعضیاتون برف ندیدین"-"...
پینوشت: یکشنبه اولین امتحان دانشگاهمو قراره بدم! البته چون میانترمه غیرحضوریه ولی خب بازم! دعا کنین برام، بیوشیمی خیلی سختهT-T
پینوشت: انصافا اصرار نکنین، به هیچ عنوان باور نمیکنم که بعضیاتون برف ندیدین:|...