قبل از ورود به قسمت روزمرگی و جفنگیاتِ فاقد هرگونه ارزش معنوی معمولم، توجهتونو به دوتا نکته جلب میکنم و امیدوارم که مخاطبان شناس و ناشناس این محتوا بفهمن و اندکی بیشتر شعور توی معاشرت روزمره شون به خرج بدن^^
نکتهی اول،
مرگ من بعضیاتون چطوری اینقدر رو دارین؟ جدی "خجالت" و "احترام" توی دایرهالمعارف مفاهیم پیش پا افتادهی ذهنتون تعریف نشده و همه چیز رو باید حتما صریحا کوبید تو صورتتون تا بفهمید؟ ببینید من نمیگم خوشرو و خونگرم بودن بده، اصلا و ابدا هم نمیخوام اونایی رو که راحت با همه رفیق میشن و معاشرت میکنن و با همه خوش رفتار و خنده رو هستن زیر سوال ببرم، ولی انصافا قبول ندارید هرچیزی یه حد و مرزی داره؟ میفهمید نمیشه با بهونهی "من میخوام با بقیه ارتباط برقرار کنم و اجتماعی باشم" پاشید برید پهن بشید رو یه آدمی که نهایتا یک یا دوبار دیدینش و انتظار داشته باشین بشینه در مورد مسائل زندگیش باهاتون حرف بزنه و تازه به شوخیهای زننده تون هم بخنده؟ یا حتی بدتر، انتظار داشته باشین همراهی کنه؟
میدونید میخوام چی بگم، مثلا، اصولا بار اولی که وارد خونهی کسی میشین پا نمیشین برین توی کابینتهاشون سرک بکشین تا ببینین چنتا بشقاب چینی دارن یا توی کشوی لباس زیرشون چنتا شورت و چند بسته نوار بهداشتی نگه میدارن! حتی گفتنش مسخره و زننده به نظر میرسه نه؟ پس چرا وقتی بار اولتونه که با کسی دارین هم کلام میشین بعد عین مامور بازجویی سوالای چرت و پرت میپرسین و جالبه بعدشم یه مهارتهای اجتماعیتون برای ادامه دادن یه مکالمهی سمی (تاکسیک؟!) میبالین:|
این کارتون نه تنها مهارت اجتماعی نیست بلکه بی اندازه آزار دهنده و تهوع آوره...
(به شخصه وقتی مخاطب یه همچین آدمی قرار میگیرم اونقدر احساس ناامنی پیدا میکنم که فقط میخوام یه مشت تو دندونای طرف بزنم:/)
نکتهی دوم،
اصولا با غر زدن مخالف نیستم. در واقع غر زدن به نظرم به دو دلیل خیلیم خوبه؛ یک این که قشنگ تخلیه روحی میشی و اندکی آرامش پیدا میکنی بعدش، دوم این که در اکثر موارد آدم حین غر زدن میفهمه یه مشکلی هست و این مشکل کجاست و همین میتونه اولین قدم برای حل مشکل مذکور باشه.
آمــا! خیلی وقتا این غر زدنا ناشی از کوری موضعی خودمونه مخصوصا وقتایی که یه بدبختی این وسط مخاطب غر غرهامون باشه^^ (کوری موضعی ترکیب درستیه؟ مثلا فقط در مورد دیدن یه چیزی کور باشی. *تمساح*)
تمام حرفم اینه، بعضی وقتا غر زدن لزوما ناشی از یه نارضایتی نیست؛ ناشی از همون کوری موضعی، یا انتظارات نجومی، یا صرفا عادته. اگه قراره کسی رو هدف این سرکوفتا قرار بدین قبلش مطمئن بشین ارزششو داره و طرف *واقعا* یه جایی کم گذاشته و لایق شنیدن این حرفاست. *نیاز دارم که بگمشون* به معنی *اون نیاز داره که بشنَوَتِشون* نیست.
نکتهی سوم، در واقع کلیشهایترین نکته،
تصور کنین یه بدبختی نشسته یه گوشه داره برای خودن نائنگی میقوله. (عیح عیح بامزه:"|) با هیچکسم کاری نداره بنده خدا. بعد شما پا میشین میاین طول و عرض بدبختو رگباری مورد عنایت قرار میدین که چرا معتقدی نارنگی سبزه و نارنجی نیست:|... در این که تمام اعتقادات تمام ملت جهان محترم نیست حرفی نیست، ولی خب وقتی یه نفر یه گوشه دنیا میگه نارنگی سبزه و خدا هم یدونست خب به شما چه ربطی داره:|... اظهار نظر در مورد خوبی و بدی و درستی و غلطی یه اعتقادی فقط زمانی درسته که روی زندگی کسی یا چیزی تاثیر بذاره، جدی اونقدر بدیهیه که اصلا نمیفهمم چرا باید بگمش-_-...
نُکَت امروز همینجا به پایان میرسن؛ در حال حاضر یه کم بی اعصابم^^ *درخششی بیمارگون*
پینوشت: امروز دوباره داشت برف میبارید. آب روی رودخونه جوری یخ بسته که قشنگ میشه راه رفت روش، منم میخواستم برم، ولی خب گایتون دستمو میبوسید پس نشستم تو خونه و درسمو خوندم:|...
پینوشت: نمیدونم اینستامو دارین یا نه، ولی دیشب از اون پروژهی جدیدم رونمایی کردم که شامل یه جفت دستکش توری قرمز بودD": ... خیلی دوسشون دارم؛ دقیقا همون چیزی شد که تصور میکردم و این بار اولیه که توی یه پروژهی مربوط به دوختن به این سطح از رضایتمندی میرسم^^... هر وقت عکس خوب گرفتم درست حسابی نشونش میدم:"|...
پینوشت: آقا میدونم احتمالا زخم و زیلی شدین با این حجم از شو آف کردنم (~|B) ولی ببینین اینوووو(""": ...
نمیدونم چنتاتون ویکی رو میشناسه، ولی باید از میزان ارادتمندی من به ملکهی سرخ آگاهی داشته باشین، ملکهی سرخ اولین کتابش بود(": ... و شت شت شت واقعا شت... بعد سه سال جر دادن خودم بالاخره جواب یکی از کامنتامو داد(": ... ینی تصور کنین اون لحظه که نوتفیکشنش برام اومد چجوری بودم... هعی^^
+یه مدته کمرنگ شدم یه جورایی، وباتونو درست حسابی چک نمیکنم و از این که اون همه ستاره اون بالا جمع شدن عمیقا خجلم(": ...