دینگ دینگ! یه ستاره اینجاست...!

 

خب... سلام... اولش باید سلام بدم درسته؟

البته انشاالله که نطقم کور نشده و هنوز پست گذاشتن یادم نرفته، حقیقتا غیبت صغری ای بیش نبود و قبل تر ها هم پیش اومده بود که وب رو برای مدتی وداع بگم صرفا جهت تمدد اعصاب و رسیدن به آسایش روانی ولی مطمئن باشید (و می دونم که هستید((= ) هیچوقت به این شدت نبوده. شدت نه از نظر مدت غیبت، بلکه از جهت همگانی شدن و این چیزا دیگه... خودتون می دونید چی دارم می گم... (احتمالا...) 

نکته ی اول این که نزنیدم|: واقعا که فکر نکردید بدون وب می تونم دووم بیارم؟ فکر کردید؟ آره؟ اف بر شما... (#دو_قورت_و_نیمِ_باقی)

خیلی حرف دارم برای زدن. منتها مشکل اینجاست که نه می دونم از کجا باید شروع کنم، و نه مطمئنم که باید بزنمشون یا نه؟!

رفتنم بی دلیل نبود. واقعا مسخره می شه اگه همچین کاری بی دلیل بوده باشه((= ولی بذارید هرچی که تو ذهنمه رو با صداقت و درایت بیرون بریزم... چون روزی که وبو بستم، طولی نکشید که کیدو بهم گفت: فردا وبتو باز می کنی دیگه آره؟

و همون کیدوی لجباز که تا یه چیزیو نفهمه ول کن نیست با چنان ریکشن کوبنده ای مواجه شد که خفه خون گرفت و دیگه هم اوسدون آشمادی((: 

گفته بودم زودتر از دو هفته باز نمی کنم، ولی اینطور که بر می آد سر حرفم نموندم، احتمالا یکی دیگه از همون تصمیمات اغراق آمیز ناشی از فشار روانی بوده و برای همینه که سرش نموندم ولی بی شوخی می گم اصلا از کارم پشیمون نیستم((= شاید الان پیش خودتون فکر کنید که آخه خواهر من که چی بشه؟ چرا اینقدر چرند می گی و نمی ری سر اصل مطلب و خلاص؟ و من بهتون می گم به دو دلیل، مهم ترینش این که وظیفه ی خطیر من جفنگ گفتنه پس انتظار بیشتری ازم نمی ره((=...

این اواخر، یعنی حدود دو الی سه ماه اخیر توی شرایط روحی روانی وحشتناکی قرار داشتم. می دونید شاید در وهله ی اول خیلی شدید به نظر نیاد، ولی دیدید وقتی یه شیشه داخلش پر از ترک باشه با یه سرد و گرم کردن کوچولو از هم می پاشه و تیکه تیکه می شه؟(=

وضعیت منم همینجوری بود... همیشه به این فکر می کردم که مشکلاتم واقعا اونقدر ها بزرگ نیستن. برای همون همیشه Skip شون می کردم و فقط سعی می کردم بهشون فکر نکنم... ولی همین باعث شد یه گلوله ی برفی کوچولو روی زمین اونقدر قل بخوره که تبدیل به یه کوه یخی بزرگ بشه(= راستی اینجا الان داره برف می آد...

  • ۲۶
  • نظرات [ ۴۵ ]
    • Maglonya ~♡
    • دوشنبه ۱۱ اسفند ۹۹

    سلام، من میرای هستم!

    از اونجایی که چند روز اخیر در شرایط روحی فوق العاده شاد و سرزنده ای به سر می برم و کلا محتوای وب تبدیل به مشتی چسناله شده و عملا هیچ کار مفیدی جز نالیدن و آهنگ گذاشتن انجام نمی دم و باز هم از اونجایی که این چالش رو خیلی پسندیدم و بسیار در نظرم کیوت نمود، اومدم که شرکت کنم دیگه D:

    چالش از اینجا شروع شده و من برای بار اول اینجا دیدمش D:

    نکته ی خاصی هم نداره فقط قراره بگم که شبیه کدوم شخصیت انیمه ای هستم(":

    علت شبیه بودن و نکات مشترک و اینجور چیزا رو خاطر نشان نموده و یه مقدار هم توضیح اضافی می دم که کسایی که ندیدن و نمی شناسن، بدونن و بشناسن D":

     

    +گاد... خیلی وقته انیمه ندیدم... چه وضعیه...

     

     

  • ۲۳
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۳ اسفند ۹۹

    #71

    جنگیدن با احساسات کار مسخره ایه. چون هیچ نتیجه ای نداره.

    هیچ نتیجه ای نداره. فقط همه چیزو تشدید می کنه، هورمون هارو وحشی می کنه و جلوی هیچ چیز رو نمی گیره.

    هرچقدر بیشتر سعی کنی جلوی چیزی رو بگیری همونقدر بیشتر گر می گیره. 

    به قول یکی ماها برده ی احساساتمونیم. نه می تونیم کنترلش کنیم و نه در اکثر شرایط می تونیم باهاش کنار بیایم. مزخرفه ولی حتی وقتی سعی می کنیم افسارشو بگیریم دستمون حتی از قبل هم بیشتر از کنترل خارج می شه و فقط همه چیز رو شدید تر و شدید تر از قبل می کنه. 

    ای کاش فقط می شد وقتی به مغزم می گم دست از فکر کردن در مورد فلان چیز بردار و کمتر خودت و اطرافیانت رو عذاب بده به حرفم گوش می کرد و اینقدر لجباز نبود...

     

     

    پی نوشت: لیدی جیزلم... 3/>

    پی نوشت: کاش منم شماره ۳ بودم3/>

     

    بعدا نوشت: یه جمله بود توی کتاب عربیمون که می گفت:"أَضعَفُ النّاسِ مَنْ ضَعُفَ عَن کِتمانِ سِرِّهِ." و در موردش باید بگم مــود... به خدا که مـــود...

  • ۲۶
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۳ اسفند ۹۹

    (Egoist - Euterpe(Guilty crown OST

     

    ساخت کد موزیک

    ~(Egoist - Euterpe(Guilty crown OST~

    ~Download~

     

    Saita no no hana yo
    Aa  douka oshiete okure
    Hito wa naze  kizutsukeatte
    Arasou no deshou

     

    پی نوشت: در مورد گذاشتن آهنگ جدید مودی تر از این نمی تونم باشم.

    پی نوشت: همینطوری پیش برم وبم کلا تبدیل به پلی لیست آهنگ های مورد علاقم می شه..

    پی نوشت: باز هم از اگوئیست... که به جرئت می تونم بگم قشنگ ترین OST کل انیمه بود...

    پی نوشت: به شخصه اونقدر این انیمه رو دیدم... و اونقدر آهنگاشو شخم زدم... رسما دیگه اسمشو می آرم هیونگ جیغ می زنه D":

     

    بعدا نوشت: آیا می دونستید که علاوه بر سندرم آهنگ بی قرار به سندرم بک گراند بی قرار هم دچار شدم؟ آخ که چقدر بانمکم من... ایح ایح.

     

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۳ اسفند ۹۹

    #70

    همیشه به این فکر می کردم که چقدر خودخواهانست این که بخوای بمیری. 

    این که بخوای وجود نداشته باشی و بعدش اهمیتی ندی که با رفتنت چه بلایی سر اطرافیانت  می آری. 

    ولی جدیدا شرایط بدجوری داره می زنه تو ذوقم. و راستش به نظرم کار خوبی می کنه چون همون بهتر که این باور های توهمی هرچه سریعتر از بین برن.

    آخرش که چی؟ 

    چرا همیشه وقتی کسی می میره مردم یادشون می افته باید بهش اهمیت بدن؟ چرا وقتی یکی می میره براش گل می آرن؟ برای روحش آرزوی شادی می کنن؟ به خاطر مراسم کفن و دفنش از دور ترین شهر ها می آن؟ 

    تازه وقتی مرد دلشون تنگ می شه؟ تا حالا کجا بودن؟ 

    چرا وقتی که داشت داغون می شد به دادش نرسیدن و براش آرزوی شادی نکردن؟ وقتی زنده بود بیشتر به اون دسته گل نیاز نداشت؟ وقتی زنده بود بیشتر به بودن کنار کسایی که رفتن جاهای دور نیاز نداشت؟

    چرا تا وقتی زنده بود به خودشون اجازه می دادن هر تهمت و هر قضاوتی رو نثارش کنن ولی حالا که مرده می گن مرحوم چه آدم خوبی بود؟ وقتی زنده بود بیشتر به کلمات محبت آمیز نیاز نداشت؟ 

    آره حقشونه سختی بکشن. حقشونه دلتنگی بکشن. حقشونه عزادار باشن. 

    همیشه فکر می کردم این که بخوای بمیری ولی هیچ توجهی نداشته باشی که اطرافیانت بعد مرگت چه حسی پیدا می کنن زیادی خودخواهانه و ظالمانست.

    ولی حالا می فهمم که اشتباه بوده. اگه وقتی زنده ای اهمیتی بهت نمی دن، چرا تو باید بعد مردن بهشون اهمیت بدی؟

     

     

    پی نوشت: خیر، فعلا قصد ندارم بمیرم.

  • ۳۳
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۱ اسفند ۹۹

    ستاره ها درک نمی کنن.

     

     

    موهاش طلایی رنگ و براق بودن.

    حالا نیستن. خاکستری ان و گرد و غبار گرفته.

    کک مکی هاش قرمز و دوست داشتنی بودن. 

    دیگه نیستن. پوستش مرده و مثل گچ سفیده.

    درخشندگی و ابهت داشت، امید و حیات بخش بود و زندگی رو به روح مرده ی شکوفه های خفته بر می گردوند.

    دیگه نه. اونی که روح رو به بدن های مرده بر می گردوند، حالا خودش به خواب ابدی رفته.

    تا وقتی که بود، همه جا غرق در نور و درخشندگی بود.

    ولی حالا که رفته، سیاهی و تاریکی همه جارو دچار خفقان کرده. 

  • ۲۳
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۱ اسفند ۹۹

    #69

    این داستان: آوا و چتری های قاجاری.

     

     

    *چتری هام اونقدر بلند شدن که به دماغم رسیدن*

    *به مامانم می گم کوتاهشون کنه*

    *حالا چتری هام چند سانت بالای ابرو هامن*

     

    *سر سفره ی ناهار*

    مامانم:*رو به داداشم*

    مامانم: احساس نمی کنی آبجیت یه تغییری کرده؟

    داداشم: هممم...

    من: بهت سه تا فرصت می دم که حدس بزنی!

    داداشم: سرمه کشیدی؟*-*

    من:

    داداشم: رژلب زدی!

    من: 

    داداشم: آهان آهان فهمیدم! آرایش کردی!

    من:

    مامانم: اینا که سه تاشونم یه چیز بودن...

    همچنان من:

    من: چتری هام شبیه مینی شده...

    داداشم: *البته که نمی دونه مینی کیه*

    داداشم: *به غذا خوردن ادامه می ده*

     

    پی نوشت: آه~

    پی نوشت: چنین چیزی پدیده کاملا عادی ایه، می دونم...

    پی نوشت: امروز روز خوبیه... می دونم<=

     

  • ۲۴
  • نظرات [ ۳۶ ]
    • Maglonya ~♡
    • پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹

    DAHLIA - (G) Idle

     

    ساخت کد موزیک

    ~DAHLIA - (G) Idle~

    ~Download~

     

    No matter what they say
    I'll choose to love you anyway, oh-oh
    'Cause you're my Dahlia

     

    پی نوشت: هیونگ خدا لعنتت نکنه. این چی بود انداختی به جون من؟

    پی نوشت: همین دو سه روز پیش داشتم به سنتاکو می گفتم چقدر رو این آهنگه قفلی ام...

    پی نوشت: دالیا به معنی گل کوکبه ولی توی ترجمش همون دالیا نوشتم، به قول معلم عربیمون بهش می گن فن ترجمه D:

    پی نوشت: گل کوکب رو در زمان های باستان می سوزوندن و معتقد بودن با این کار شیطان و اهریمن دور می شه، برای همین نماد معنویات پاک و عشق بوده D:

     

    بعدا نوشت: نورا را در عکس پیدا کنید (20 نمره)

     

  • ۱۹
  • نظرات [ ۲۸ ]
    • Maglonya ~♡
    • چهارشنبه ۲۹ بهمن ۹۹

    #68

    یه روز از این خراب شده می رم و پشت سرمم نگاه نمی کنم.

    مهم نیست کدوم قبرستونی، فقط می رم. می رم یه جایی که هیچ احد الناسی نشناستم. آدمای جدیدم پیشکش. نخواستم.

    تو تیمارستان بین دیوونه ها به تخت بسته بشم بهتر از اینه که بین آدمایی که نمی فهمن سرمو تا مرز کبودی به کاشی های دیوار آشپزخونه بکوبم.

    متنفرم.

    متنفر.

    متنفر.

    متنفر.

     

     

     

  • ۲۶
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹

    قسمت بیست و سوم!

     

    هام...

    هیچ حرفی برای زدن ندارم چرا... یاح...

    اهن راستی دوباره بک گراندمو عوض کردم، عکسشو کیدو دادهD: البته کلی تغییرش دادم ولی به هرحال...

     

    روز بیست و سوم چالشه^-^

     

    پی نوشت: از شاد متنفرم.

    پی نوشت: فردا چهارشنبست آره؟ تبریک می گم. جسد منو قراره تحویل بگیرید^^

    پی نوشت: هنوز پشیمونم از این که اون روز با بابام نرفتم دریاچه...

    پی نوشت: بعضی مانهوا ها چرا اینجوری ان؟ داداش حداقل تو معرفیش بنویس این چه خبره توش|: ینی چی خب|:

    پی نوشت: کندمشون. چون رو مخم بودن. همین. 

    پی نوشت: فک کنم قصد دارم کچل کنم خودموD:

     

  • ۱۵
  • نظرات [ ۲۰ ]
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹
    زندگی مثل یه نمایشه که از قبل هیچوقت براش تمرین نکردی، پس آواز بخون، اشک بریز، برقص و بخند و با تمام وجودت زندگی کن قبل از این که نمایش بدون هیچ تشویقی تموم بشه [= ...

    -چارلی چاپلین

    *:・゚

    ~ما هیچوقت فراموش نمی شیم^^*

    *:・゚✧

    𝖂𝖊 𝖜𝖎𝖑𝖑 𝖗𝖎𝖘𝖊 𝖆𝖓𝖉 𝖘𝖍𝖎𝖓𝖊,
    𝕽𝕰𝕯 𝖆𝖘 𝖙𝖍𝖊 𝖉𝖆𝖜𝖓.

    :☆*・'

    *'I LOVE YOU 3000'*

    :*:・゚

    ~名前のない怪物~
    *Namae no nai kaibutsu*

    *:・゚✧

    ☾ STAN LOOΠΔ ☽

    ♫•*¨

    ,Dear me
    I know you're tired. but you can handle this. The future me is waiting, Don't make her disappointed.
    .With love, me
    3>
    نویسنده:
    پیوندها: