۳۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

Everyday I Love You - ViVi Feat. Haseul

 

ساخت کد موزیک

~Everyday I Love You - ViVi (Feat. Haseul)~

~Download~

  

I love you, I need you
이대로 영원히 너의 품에
I love you, I need you
이렇게 너에게 반한거야

 

پی نوشت: حقیقتا زیادی پاستیل نیست؟ 

پی نوشت: وی وی بی نقصم... یه آدم چطور میتونه این همه صورتی و سافت و مارشمالو باشه؟ میخوام بذارمش لای نون خامه ای بخورمش.

پی نوشت: انشاالله که پلی شه... من آخرش پیر میشم سر این معضلات پلی شدن و نشدن آهنگ|:

 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۱۱ بهمن ۹۹

    قسمت سیزدهم!

     

    تکاپو رو حس میکنم.

    انگار یه داستانیه که داره لحظات پایانیشو طی میکنه. راستش رو بگم از سست بودن تو چنین موقعیتی بیشتر از سست بودن تو هر موقعیت دیگه ای بدم میاد. گاهی اوقات که یادم می افته قبلا چطوری بودم و الان چطوری شدم یه مقداری سرخورده میشم. ولی خب کاریشم نمیشه کرد. چیزیه که شده و تنها راه حل اینه که به سر اون چند صفحه ی باقی مونده یه خاکی بریزم که به فنا نره...

     

    امروز روز سیزدهم چالشه!

     

    پی نوشت: دیروز بعد از یه مدت خیلی خیلی طولانی God of war بازی کردم. یادش به خیر، بار آخری که بازیش کرده بودم هنوز پی اس فور نداشتیم پس برمیگرده به حدودا دو سه سال قبل... هعی... دلم برای کریتوس تنگ شده بود((": کچل^^ ولی از حق نگذریم خیلی سخت شده"-"... 

    پی نوشت: پست قبلی همتون اون پی نوشتمو که میگفت آیا من آدم رو مخی هستم؟ رو ایگنور کردید... خجالت بکشید... واقعا که... من جدی ام...

    پی نوشت: تنها دو قسمت از فصل دوم آکادمی آمبرلا مونده... ای خدا... اصلا دلم نمیخواد تموم شه(":...

    پی نوشت: داداشم اونقدر رگباری چیز میز دانلود کرد که الان تا آخر هفته فقط 5 گیگ نت مونده برام|:... منی که میانگین مصرف روزانم از دو گیگ بیشتره|: 

     

  • ۸
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۱۱ بهمن ۹۹

    قسمت دوازدهم!

     

    ناله هام روز به روز بیشتر گر میگیرن و حقیقتا خودم رو بیشتر از کسی که باید بشینه و به حرفای تکراریم گوش بده اذیت میکنن.

    این اواخر حس میکنم اونقدر ناله هام تکراری بودن که حتی دیگه نمیتونم جوری با کلمات بازی کنم تا اینطور به نظر بیاد که انگار یه مشکل جدیده، زیبا تر این که دیگه حتی حال حوصله ندارم بهشون فکر کنم چون اونقدر پیچیده به نظر میاد که ترجیح میدم مثل گلوله کاموایی که گره خورده بیخیالش بشم تا این که تلاش بی نتیجمو برای باز کردن گره از سر بگیرم...

    به هرحال راه حل ها هم کاملا واضح و مبرهن هستن، هرچند که این وسط بازم یه سری چیزا درست نیستن ولی فقط کافیه در سدد اون راه حل ها قرار بگیرم و بعدش بـــوم!! یه سال گذشته و اگه همه چیز اونطور که پیش بینی کردم جلو بره، دیگه توی این گرداب افکار مزخرف دست و پا نمیزنم.

    بگذریم!

     

    روز دوازدهم چالشه!

    حقیقتا قرار بود زودتر بذارمش ولی اینترنتمون قطع شده بود^^

     

    پی نوشت: کامبک آیو خیلی قشنگ نیست؟(":

    پی نوشت: هرچی بیشتر میگذره بیشتر به این نتیجه میرسم که چقدر خوبه که نمیتونیم زمان رو کنترل کنیم|: هرچند شایدم آدمایی باشن که بتونن. به هرحال حتی اگه زمان جا به جا هم بشه، یا دنیا های موازی با هم قاتی شن، یا اصلا توی یه لحظه ده هزار بار زمان استپ شه. ما که خبردار نمیشیم. پس فکر کردن بهش بیخوده.

    پی نوشت: هلیا هنوز بلاکه. چیزی که برام جالبه اینه که تعجب کرده از این کارم. شایدم من واقعا یه آدم مزخرف اجتماع گریزم. راستشو بگین، رو مخم نه؟

    پی نوشت: میدونم جمع کثیری از شما حرف گوش نمیده ولی برای بار هزارم دارم تاکید میکنم که Universe لونا بهترین آهنگ آلبومه. میدونم که نمیرید گوش بدید... تباها...

    پی نوشت: میک ایت هپن تو یـــوووو میک ایت هپن تــووو یــــووو...

     

  • ۹
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۱۰ بهمن ۹۹

    قسمت یازدهم!

     

    جاوید بهترین معلم ریاضی دنیاست!

    واقعا خدا یه جاوید به تمام افسرده های دنیا که از ریاضی متنفرن بدهکاره!... من واقعا از ریاضی بدم میاد... ولی خب... جاوید باعث میشه اصلا دلم نخواد کلاس ریاضیم تموم شه D":

    امروز هم سر کلاس دوباره داشتیم مشتق میخوندیم... و درس به قسمتی رسیده بود که میخواست مفهوم هندسی مشتق رو توضیح بده... اینجوری بود که:

    جاوید: ایندی سیز فیکر ایلیوز بی گون بی یره گدیسوز اونان سورا خیاوان دا بی گوجا آرواد گلی سیز دن سوروشی گزم، ببله درس اوخیپسان منه دیه بیلرسن مشتق یانی نمنه؟ جاواب وره بیلجخسوز یا گوریپ گالاجاخسوز بوینی سنمشلار؟

    ترجمه: حالا فکر کنید یه روز دارین میرین یه جایی بعد تو خیابون یه پیرزنی میاد ازتون میپرسه دخترم این همه سال درس خوندی میتونی بهم بگی مشتق اصن ینی چی؟ میتونین جواب بدین یا خشک میشین میمونین گردن شکسته ها؟

     

    خلاصه که... مراقب پیرزن های رهگذر توی خیابونا باشین.__.!!!

    روز یازدهم چالشه^-^ که البته قرار بود دوازدهم باشه|: این ینی خاک تو سر من... عذاب وجدان دارم...

     

    پی نوشت: یادتون میاد تابستون کیدو رو به مدت یه هفته بلاک کردم چون به موقع نمیخوابید؟ امروز هم سنتاکو رو بلاک کردم D: البته به خاطر ساعت خواب نبود... خودش میدونه^-^...

    پی نوشت: حدودا شهریور ماه بود که من عینکی شدم، و باید بگم شت هنوز عادت ندارم به عینک! انگار روی دماغم به گل میشینه و نمیذاره چشمام هوا بخورن"-"... تازه وقتی ورش میدارم داداشم میگه انگار چشمام کوچیک تر شدن ._.

    پی نوشت: میدونم که میدونید که جدیدا از .___. زیاد استفاده میکنم، و باید بگم بله!!!^-^ قراره زخمیتون کنم باهاش (:<

    پی نوشت: جدیدا دوباره شروع کردم به خرگوشی بستن چار تا تار مویی که رو سرم مونده ._. چون کوتاهن راحت نمیشه بستشون... مامانم میگه شبیه 5 سالگیم شدم، مخصوصا با اون چتری هایی که دوکیلومتر بالاتر از ابرو هامه|:

     

  • ۸
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Maglonya ~♡
    • چهارشنبه ۸ بهمن ۹۹

    قسمت دهم!

     

    پریروز تولد مادربزرگم بود. برای اولین بار بعد از فوت بابابزرگم آرایش کرد. البته اونم به زور دختر عموم بود. همش می گفت که این کارا چیه و چرا اینقدر برام خرج کردین؟ ولی کاملا می شد فهمید که چقدر خوشحال شدهD":

     

    روز دهم چالشه^-^ البته قرار بود یازدهمی باشه... اگه وقت کردم امشب یکی دیگه می نویسم که ترتیب به هم نخوره^^

     

    پی نوشت: گاهی اوقات حس می کنم چقدر بیخوده که یه پست سرشار از ناله می ذارم و پست بعدیش یه جوری همه چیز گل و بلبله که انگار نه انگار تا چند ساعت پیش داشتم ناله می کردم._.

    پی نوشت: بابای شما هم از فیلتر متنفره؟ من همه ی عکسای تولد مادربزرگمو با فیتلر های جینگول اینستا گرفتم و بابام از همشون متنفره._.

    پی نوشت: داداشم اونقدر غرق لست آف آس شده که میاد بهم می گه: خدا هم کارش درسته ها! مارو با گرافیک بالایی طراحی کرده._. ...

    پی نوشت: کلاس زبان فردام تعطیل شده... آخ که چقدر شاد شدم...

    پی نوشت: بالاخره به آرزوتون رسیدید XD... منم +100 تایی شدم D': 

     

  • ۱۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۷ بهمن ۹۹

    #64

    از این مکانیسم مسخره ی مغزم متنفرم. متنفرم از این که یهویی تصمیم میگیره رو مود نباشه. متنفرم از این که هیچ دلیل مشخصی برای رفتار های احمقانم ندارم. زندگی شیتیم افتاده روی یه روتین مزخرف. هی شب میشه، هی صبح میشه هی دوباره شب، صبح، شب، صبح و الی آخر!...

    بدم میاد از این که اینجوریه. قبلا حداقل یه دلیل مسخره ای وجود داشت برای توجیهش، قبلا میگفتم آره این دلیل باعث این مود به درد نخوره ولی الان هیچی نیست!...

    یهو به خودم میام میبینم ساعت هاست که هیچی نیست، انگار که یکی اومده و این ساعت هارو ازم دزدیده و رفته بدون این که من تلاشی برای پس گرفتن حقم کنم...

    متنفرم از این که اینقدر حساسم... متنفرم از این که هر شب فقط به خودم میگم خب که چی؟ آخرش که چی؟ گیرم که اصلا فلان چیزم اینجوری شد، فلان کسم اونجوری شد، که چی؟ که چی؟ که چــی؟ 

    چی میخوای از جون این زندگی که فقط ۱۷ سال و ۴ ماه ازش گذشته؟ آخرش میخوای به چی برسی؟ و بعدش همه ی اهداف بلند مدتی که در طول روز همش تو ذهنم براشون خیال پردازی کردم در یک ثانیه تبدیل به چیزی مثل شن میشن و با یه فوت ساده پخش میشن و میرن تو سوراخ سمبه ها، جوری که دیگه نشه جمعشون کرد.

    بدم میاد که نمیتونم هیچی رو کنترل کنم... بدم میاد از این که انگار این وسط هیچ کاره ای نیستم و ناخودآگاهی که نمیدونه داره کدوم وری میره افسارمو گرفته دستش... 

     

    پی نوشت: آره میدونم امروز برای چالش پست نذاشتم... باورم نمیشه زدم زیرش. ولی خب به جهنم. امروز واقعا روز مزخرفی بود. خیلی مزخرف. 

    پی نوشت: ای کاش گفتن یه سری چیزا به همین راحتی بود. مطمئنم کسایی اطرافم پیدا میشن که بتونن درکم کنن یا راهنماییم کنن، ولی من اصلا نمیتونم توضیحش بدم.

    پی نوشت: از همزادم متنفرم... میدونم همه ی این اتفاقات تقصیر اونه... اونه که داره احساساتشو از یه دنیای دیگه برام میفرسته چون تنهایی نمیتونه تحمل کنه... ای کاش یکی مجبورش کنه دست نگه داره...

     

    بعدا نوشت: خیلی خوب میشد اگه فقط کافی بود برم جلوی آینه وایستم و بگم"یه شایعه شنیدم؛ که میگه کمتر گند میزنی به زندگیت" و بعدش همه چی به همین راحتی تموم میشد.

     

  • ۱۴
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۷ بهمن ۹۹

    قسمت نهم!

     

    داداشم واقعا روانیم کرده اونقدر که روز و شب در مورد لست آف آس حرف می زنه... پیرم کرده به مولا.

    امروزم که کلاس شیمیم تعطیل شد... منم گرفتم خوابیدم و باقی زنگ های مدرسه رو سپردم دست خدا^-^...

    هام... آره دیگه...

     

    روز نهم چالشه^-^

    یه چیزی رو از همین تریبون بگم! الان خیلیاتون این چالشو شروع کردید... هیچی دیگه ذوق مرگ شدم((":

    فدایتان^^

     

    پی نوشت: یه حس گندی وجود داره به این صورت که احساس میکنی هیچ کاری از دستت برنمیاد و نمیتونی چیزی رو عوض کنی، و واقعا هم همینطوره، خیلی مزخرفه و منم دقیقا تو اون نقطه قرار دارم الان ولی مگه مهمه اصلا؟ فقط کافیه بگیرمش به چپ و راستم مگه نه؟

    پی نوشت: مزخرف تر از درد پریود اون حالت ضربانیه که تو شکم به وجود میاد. هیچ جوره نمیتونم تحملش کنم...

    پی نوشت: خدایا! من عاشق کلاوسم... XDD یه دیوانه ی ردی به تمام معناست XDD داداشم میگه اگه منم تو سال 1963 بودم احتمالا یکی از پیروان فرقش میشدم.__. ولی نه... اونقدرام تباه نیستم.___.

     

  • ۱۲
  • نظرات [ ۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۵ بهمن ۹۹

    Replica - Nagi Yanagi

     

     

    ساخت کد موزیک

    ~Replica - Nagi Yanagi~

    ~Download~

     

    心の中に巡った毒 」

    The poison spread through my heart"

    「 誰にも言えない秘密がある

    "I have a secret that I can’t tell anyone

     

    پی نوشت: خب... امیدوارم این دفه بازی در نیاره و درست حسابی پلی شه.

    پی نوشت: برید برای صدای ناگی خشتک بدرید، بای^^

     

     

  • ۱۴
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۵ بهمن ۹۹

    قسمت هشتم!

     

    امروز که مثلا میخواستم وارد کلاس های فوق العاده مفیدمون تو شاد بشم یهو دوباره ازم اهراز هویت و این مزخرفات خواست|: 

    *اینم بگم که من با لپ تاپ میرم... اصلا من همه ی کارام با لپ تاپه.__.*

    هیچی دیگه. پیش خودم گفتم واو حالا چه تغییر اساسی ای ایجاد شده که دوباره گیر این مسخره بازیاش افتادیم.__. بعدش دیدم فقط رنگش عوض شده.__. آبی بود شده سبز .___.

    زیبا .___.

     

    روز هشتم چالشه^-^

    یه هفته رسما گذشت._.

     

    پی نوشت: خدا میدونه چقدر از دو دسته چیز بدم میاد. یکیش همین اپلیکشن های بیخود وطنیه که صفر تا صدشون کپی از اپ های خارجیه که فیلتر شدن...|: دومیش هم تبلیغات تلوزیون.__. حتی آهنگ تبلیغات رو هم در اکثر مواقع از آهنگ های خارجی کش میرن و متنشو عوض میکنن.___. خب سلطان یکم خلاقیت به خرج بده خودت.__.

    پی نوشت: همچنان تاکید میکنم که Universe قشنگ ترین آهنگ آلبوم 12:00 لوناست...

    پی نوشت: ایتس آلموست میراکل...^^

     

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۴ بهمن ۹۹

    قسمت هفتم!

     

    یاح... از فردا مدرسه ها دوباره باز میشن... مدرسه های مجازی و تقریبا به دردنخور توی شاد که تنها چیزی که برام دارن سر درد و اعصاب خوردی و وقت تلف کنیه و از یه طرف هم نمیتونم بیخیالشون شم چون... خب نمیدونم ممکنه دقیقا تو اون روزی که من تصمیم گرفتم به مدرسه اهمیت ندم، مدرسه ما مقام بهترین مدرسه در تدریس آنلاین رو در سطح کشور به دست میاره .___. 

    شانس ندارم که میدونم.___.

     

    پی نوشت: آغا شما میدونستین Not shy ورژن انگلیسی داره؟"-" من امروز فهمیدم"-"...

    پی نوشت: فصل دوم آکادمی آمبرلا خیلی باحال تر از فصل اوله*-*

    پی نوشت: چطوری یه عده میگن سوپ شام نیست؟ .__. من عاشق سوپم .___. ...

    پی نوشت: قابلیت اینو دارم که تا فردا برای عکس پست گریه کنم((":...

    پی نوشت: دلباختگانِ قهرمانِ قهرمانان خودتونو کنترل کنین((":...

    پی نوشت: ببینید من خودم فوجوشی ام.___. ولی انصافا بین تونی و استیو چیزی برای شیپ کردن وجود نداره._. نکنید این کارو._. قباحت داره._.

     

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۴ بهمن ۹۹
    زندگی مثل یه نمایشه که از قبل هیچوقت براش تمرین نکردی، پس آواز بخون، اشک بریز، برقص و بخند و با تمام وجودت زندگی کن قبل از این که نمایش بدون هیچ تشویقی تموم بشه [= ...

    -چارلی چاپلین

    *:・゚

    ~ما هیچوقت فراموش نمی شیم^^*

    *:・゚✧

    𝖂𝖊 𝖜𝖎𝖑𝖑 𝖗𝖎𝖘𝖊 𝖆𝖓𝖉 𝖘𝖍𝖎𝖓𝖊,
    𝕽𝕰𝕯 𝖆𝖘 𝖙𝖍𝖊 𝖉𝖆𝖜𝖓.

    :☆*・'

    *'I LOVE YOU 3000'*

    :*:・゚

    ~名前のない怪物~
    *Namae no nai kaibutsu*

    *:・゚✧

    ☾ STAN LOOΠΔ ☽

    ♫•*¨

    ,Dear me
    I know you're tired. but you can handle this. The future me is waiting, Don't make her disappointed.
    .With love, me
    3>
    نویسنده:
    پیوندها: