این داستان: آوا و علایقِ به درد نخورش.
*داریم صبونه میخوریم*
*داداشم یه اسکین جدید توی فورتنایت خریده و میخواد عکسشو تو گوشی بهم نشون بده*
داداشم: ببین آبجی!!! اسکین جدیدم اینه ها!!
من: آهان.
داداشم: نگاه کن دیگه!
من: نمیخوام.
داداشم: *یه قیافه ی داغون به خودش میگیره*
داداشم: مرسی که اینجوری میزنی تو ذوقم...
من: دقیقا کاری که خودت میکنی!
داداشم: من؟! من کی زدم تو ذوقت؟
من: آخرین باری که در مورد لونا خواستم یه چیزی بهت بگم کی بود؟ پریشب آره؟ بعد اصن گوش دادی چی گفتم؟ نه چون به نظرت همیشه اونان که فلجن و ادا در میارن، چون همیشه میگی آهنگاشون چرت و پرته و خیلی چیزای دیگه!
داداشم: خب من از لونا خوشم نمیاد!
من: خب منم از اسکین جدیدت خوشم نمیاد!
داداشم: ولی من مطمئنم اگه ببینی خوشت میاد ببین...!!!
من: گفتم نه! نگاه نمیکنم؛ صبونتو بخور.
داداشم: مرسی واقعا... اون فقط یه بار بود.
من: من که یادم نمیاد یه بار من از لونا حرف زده باشم و تو مسخره نکرده باشی. حالا لونا به کنار، تو کلا از دخترای کره ای بدت میاد ولی پسراشون چی؟ اون موزیک ویدیو ی کای رو یادته اون روز نشونت دادم؟
داداشم: نه... کدوم؟
من: دقیقا نکته همینه! اون فقط یه موزیک ویدیو ی سه دیقه ای بود ولی تو حتی نخواستی سه دیقه ساکت بشینی ببینی چی میخوام بهت نشون بدم و سر تا تهشو راجب بازی ها و دوستای مزخرف توی بازیت و تعداد لول آپ هات توی یه روز حرف زدی. اصن نفهمیدی موزیک ویدیوعه چیه!
داداشم: کی گفته؟ حرف میزدم ولی نگاه هم میکردم!
من: آهان! اگه نگاه میکردی بگو ببینم اولش چجوری شروع شد؟
داداشم: همونی که یه صحنه ی گرد و خاکی شبیه اینفیتی وار داشت دیگه...
من: دقیقا برعکس. اولش یه سری ساختمون های مدرن و بلند رو نشون میداد.
*صدامون خیلی بالا رفته و مامانم میاد ببینه چرا اینقدر داد و بیداد میکنیم*
*در همین حین من دارم به حرفام ادامه میدم*
من: وقتی تو خوشت نمیاد من بزنم تو ذوقت و برای چیزایی که دوسشون داری اینجوری واکنش ندم انتظار دارم تو هم نزنی تو ذوقم!!!
مامانم: مگه تو ذوقم داری؟
داداشم: راست میگه، تو که اصن احساس نداری راجب هیچی. مث سنگ میمونی.
من: اوکی من سیرم.
*دارم برمیگردم توی اتاقم و داداشم افتاده دنبالم*
داداشم: حالا بیا این اسکین رو ببین خوشت میادا... لباسش مثل لباسای لوناست!...
من: تنها کسی که میتونه مثل لونا لباسای با ابهت بپوشه خود لوناست!
داداشم: تا دیروز که میگفتی از استایلیست اولیویا تو سو وات متنفری که موهاشو اون شکلی بسته بود تو همه ی اجرا ها.
*درو میبندم چون دیگه اشکم درومده*
پی نوشت: بعد از این که صبح دیدم جسی بعد از اون همه هیتی که بهش دادن از لیتل میکس رفته فک کردم امروز بدتر از این نمیشه ولی ظاهرا اشتباه میکردم.
پی نوشت: اصلا لازم ندارم که بیاید و همدردی کنید یا سعی کنید بگید که بهشون اهمیت نده چون رسما این حرفا رو مخمن.
پی نوشت: نمد شاهین صمد پور رو میشناسید یا نه ولی یه مستند ساز و خبرنگاره. انی وی دیروز یه استوری توی اینستاش گذاشته بود و گفته بود که به چی جانگ کوک (بله... همون کوکی بی تی اس، تازه اسمشم اشتباه نوشته بود) میگید جذاب؟ چی این جذابه؟ حالا کاری ندارم آرمی ها ریخته بودن تو دایرکتش و هرچی تونستن بهش گفتن خودشم آخر سر کلی معذرت خواهی کرد. ولی کاش بفهمید که اگه من یا هرکس دیگه ای به یه چیزی علاقه داریم حتی اگه مسخره باشه ارث باباتونو نخوردیم پس احتیاجی هم به نظرتون نداریم و لازم نیست شما بهمون بگید علایقمون به درد لای جرز میخوره یا احساس نداریم.
پی نوشت: امروز روز افتضاحی خواهد بود. از این زندگی متنفرم.