روز بیست و ششم

http://s13.picofile.com/file/8400363584/0d78b2be1fef25f4d0226cef0f209ff9.jpg

هرچقدر تایتاسایتسایاتسیانتایایتنساناینتسایتسانتیاییییی کنم کمه|:

تیابتاسینبانعستیبازتانسیامبتایبتسلمبتنیبلمستی>___________<

لایت استیک لونا الان داره پیش فروش میشه و فردا دست اوربیتاست((""""=...

از دیروزه دارم زار میزنم(("= چرا هیچکی برام نمیخره یدونه؟((""""=...

اونقدر خوشگله که اصلا نمیدونم چی بگم(("=... 

بالاش یه تاجه که داخلش یه الماسه و نوک تاجشم یه ماه کوچولو هست(("=...

واقعا خوشگل ترین و خفن ترین و با جزئیات ترین لایت استیک کل کیپیاپه اصلا رو دست نداره(("=...

قربون طراحش بشم من(("=...

تیبنیتنابسنایبتالنایبلنتسیناسنتانساسییییی(("=...

هعی...(("=...

دیروز اینقدر رو مغز مامان و بابام و داداشم راه رفتم... داداشم گفت من خودم شخصا کلیمو میفروشم فقط بس کن آبجی مغزمو خوردی|:

من: مگه مغز داشتی اصن؟|:

بگذریم... نــــــــــااااح ینی چی بگذریم چجوری بگذرم اصن T____T....

بعضی وقتا فک میکنم لوکیشن چقدر میتونه اثر بذاره رو زندگی آدم، به یدونه لایت استیکم نمیتونم برسم T-T...

اگه تو کره بودمم همینو میگفتم؟T-T...

البته لونا تو کره خیلی طرفدار نداره|: ممکن بود اگه کره ای بودم اصلا اوربیت نمیشدم|:

به این میگن دو راهی|:

قشنگ احساس میکنم تو عالم زرع ازم پرسیدن ترجیح میدی تو ایران زندگی کنی و اوربیت باشی، یا تو کره زندگی کنی و اوربیت نباشی؟ 

و من بدون لحظه ای تفکر گزینه ی اولو انتخاب کردم]=...

اصن امروز روز بیست و شیشم شرح حاله(("=...

 

 

پی نوشت: تا کی باید مثل بدبختا زندگی کنم؟(("=... من فقط یدونه لایت استیک خواستم مگه زیاده؟(("=...

پی نوشت: ولم کنین میخوام تا فردا Love4eva و 365 گوش کنم و عر بزنم(("=...

پی نوشت: اصن آیم سو بد سو وات؟(("=...

پی نوشت: احساس اولیویایی رو دارم که تهنا مونده تو عمارت و داره به ایو و چو و گو وانی نگاه میکنه که از بین درختا دارن باهاش بای بای میکنن(("=...

 

 

 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Maglonya ~♡
    • پنجشنبه ۲۹ خرداد ۹۹

    Loona light stick

    خیلی خوب...

    این واقعا یهویی بود T----T

    چرا اینا مراعات قلب ضعیف منِ اوربیت رو نمیکنن؟T----T

    نمیگن سکته میکنم از ذوق؟ T----T

    نتیمنبتمنسمنسخنینییسسیییی دو روز بعد قراره لایت استیک رسمی لونا بیاد ToT... 

    خیلی خوشحالم ایش T*T...

    *اشک شوق*

     

    پی نوشت: ای کاش واقعا میتونستم بخرمش...

    پی نوشت: اگه بخوام یه کلیه مو بفروشم به نظرتون پولم میرسه؟....

    *برگرفته از کتاب تفکرات یک اوربیتِ نگون بختِِ لایت استیک ندیده*

    http://s12.picofile.com/file/8400296876/636d2b62c9fc9d32cd2291b1e0bc26ca.jpg

  • ۱۱
  • نظرات [ ۷ ]
    • Maglonya ~♡
    • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

    روز بیست و پنجم

    http://s12.picofile.com/file/8400271034/6819d1fb3159a6c2998f3e826ed87c8b.jpg

    امروز برای اولین بار به عنوان یه بدبخت دوازدهمی از خواب بیدار شدم|:

    نمیدونم داستان چیه من هنوز باورم نمیشه دبیرستانو شروع کردم اونوخت اومدین به من میگین دیگه دوازدهمی هستی؟ شعت|:

    ولی نه بیاین جدی باشیم...

    دیگه از این به بعد باید مسخره بازی رو بذارم کنار...

    باید آدم شم... 

    حالا که پنکه هم دارم دیگه از آب و هوا ی گرم اتاقم ناله نمیکنم...

    آخه میدونین چیه؟|:

    تقریبا یه دیوار اتاق من کلا پنجرست"-"

    و در نقطه از خونه قرار داره که از لحظه ی طلوع تا غروب خورشید قشنگ نورش میکوبه تو اتاقم"---" برای همین اتاق من از خود خونه گرم تر میشه... 

    کلا به این نتیجه رسیدم که ظرفیت گرمایی بدن من خیلی بالاست|:

    ینی دیر گرم میشم، و دیر هم گرمامو از دست میدم|: زمستونا منو ندیدین... ده لایه لباس میپوشم بازم میلرزم|:

    اهم...

    امروزم بعد از ظهر دوتا کلاس دارم|:

    نمیدونم چرا روز تعطیل هم از ما نمیکشن بیرون|: حتی 22 بهمن هم رفتم کلاس و باز بود ایش|:

    امروز روز بیست و پنجم شرح حاله... ایح داره تموم میشه...

     

     

    پی نوشت: من هنوزم قفلم روش|: لایک سوان سوان سوان... رقصش خیلی باحال بودD=

    پی نوشت: فقط منم که احساس میکنم یا به دخترای آیزوان خیلی دارن سخت میگیرن؟]=... آخه از کامبک Fiesta خیلی نگذشته بود...

    پی نوشت: همین الان یهو سوال امروز رو نگاه کردم یه لحظه خندم گرفت XD

     

     

  • ۸
  • نظرات [ ۵ ]
    • Maglonya ~♡
    • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

    روز بیست و چهارم

    http://s13.picofile.com/file/8400248718/a00e1738f63a9e6bab9f7f2ae89c9821.jpg

     

    همگی یکصدا شادی و شیون کنید و جامه ها و خشتک هارا بدرید!

    امتحان ریاضیمو دادم! ToT... 

    اصلا برام مهم نیست که چقدر قهوه ای طور تمومش کردم|: مهم اینه که تموم شد... آه...

    ولی خب فک نکنم خیلی بد داده باشم|: 

    البته تو امتحان فیزیکمم همینو میگفتم|: ...

    به هرحال!

    سوال پنج امتحان یه معادله رادیکالی داده بود گفته بود حل کنید"-"... منم بلد نبودم... ینی بلد بودما... حال نداشتم بنویسم|: اسکلم خودتونین... حوصله نداشتم جوابو بیارم XDDD

    بعد نمیدونم از کجا جواب بهم الهام شد"-"...

    شانسی یه عدد جاگذاری کردم درست درومد XDD عــــــــرررر XDD

    خب... 

    الان من دیگه دوازدهمی محسوب میشم"-"... 

    ینی الان دقیقا دو ساعت و سی و هشت دیقه ست که من یازدهمو تموم کردم... هنوز باورم نمیشه T----T...

    آغا دوشنبه یادتونه گفتم دوتا کلاس حضوری دارم؟...

    همون دوشنبه وقتی کلاس تموم شد یکبار در تمام عمرم خواستم زرنگ بازی در بیارم و من جزوه هارو ببرم طبقه بالا برای پرینت... بعد باورتون نمیشه... معلم ریاضیم (که آقا هم هست و دوست صمیمی بابام|:*) بالای پله ها بود داشت میرفت دفتر... بعد منم پایین پله ها عین یه دوشس با وقار داشتم از پله ها بالا میرفتم که یهو با مغز رفتم توپله ها|||:...

    پامو بدجوری گذاشته بودم برا همون افتادم زمین... قیافه معلممون دیدنی بود -_- 

    *آوا گاشما، بیری دالوجاخ دور... ندو کسی دنبالت نیست*

    خلاصه آبروم رفت"-"...

    یهو یادم افتاد سیخام مو شد"-"...

    امروز روز بیست و چهارم شرح حاله! البته شبه|:

    باورم نمیشه جدی جدی به پایان این چالش نزدیکم...

     

     

    پی نوشت: الان که دارم اینو مینویسم یه مهمون جدید تو اتاقمه که قدمشم زیادی رو چشممه D=... بعله، پنکه ی پارس خزر! این موجود قراره ناجی من در گرما باشه...

    پی نوشت: من کشف کردم که هیچ نوشیدنی ای بهتر از موهیتو و لیموناد نمیتونه آدمو خنک کنه"-"... البته فک کنم اگه تو هر نوشابه ای بیست قالب یخ بندازی همین بشه|:

    جدیدا تو چاییمم یخ میندازم|:

    پی نوشت: تنتنستینستینستنیتسنیتییی!!!! کامبک آیزوان رو دیدین؟ من که قفلم روش... اونقدر گوش دادم که دیگه عنش درومده... آه... ساکورا و ینا خیلی کیوت بودن... وونیونگ هم که هیچ... ملکه زیباییه بچم...

    پی نوشت: لایک سوان سوان سوان... 

    پی نوشت: اسم آهنگش Secret story of the swan بید، برین موزیک ویدیوشو ببینین شاید رستگار شدین"-"

     

     

  • ۷
  • نظرات [ ۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۲۷ خرداد ۹۹

    روز بیست و سوم

    http://s13.picofile.com/file/8400126942/91e24f8c6fa7ea2d42b951320c0e82ab.jpg

    حدودا دو ساعت پیش اونقدر داغون بودم که انگار کوه کندم!

    امروز دوتا کلاس حضوری داشتم، پشت سر هم! از صب ساعت 8 شروع شد تا 11 و نیم... ینی نابود شدم... خدایا خداوندا...

    تازه تمرین های فیزیکمم کامل حل نکرده بودم و تو فاصله ای که معلم بیاد شانسی یه سوالو حل کردم... دقیقا همونو ازم پرسید XD

    از کی تاحالا اینقدر خوش شانس شدم؟

    اهم... از اتاق فرمان اشاره میکنن که اینقدر به خودت غره نشو اصلنم خوش شانس نیستی چون امتحان ریاضیت فرداست و تو هنوز سه فصل داری که نخوندی!

    -ولی کلش چهار فصل بودا...

    -دقیقا!

    چرا یکی بهم نمیگه تو این هشت روز داشتم چه غلطی میکردم پس؟

    بعد از این که از کلاس برگشتم و رسیدم خونه جوری سردرد داشتم که فقط افتادم روی تخت تا بمیرم|: و جالبه که خوابمم میومد ولی اونقدر هوا گرم بود که حتی نمیتونستم بخوابم!]=... میو...

    ینی به معنی واقعی دارم بخار میشم... الان که دارم اینو مینویسم هوا دقیقا 306.5 درجه ی کلوین ینی حدودا 33 درجه ی سانتی گراده!

    شاید بعضی از عزیزان بگن که خب اونقدرام که داری نق میزنی گرم نیست|:

    ولی عزیزانم... دلبندانم... فرزندان عزیز تر از حانم... من تاحالا دمای بالای 40 درجه رو تجربه نکردم|: حتی خود 40 درجه رو هم تجربه نکردم|:

    و برای منی که نصف سال تو دمای زیر صفر درجه زندگی میکنم 33 درجه واقعا گرم محسوب میشه!

    در هر صورت امروز روز بیست و سوم شرح حاله. ینی حدودا یه هفته دیگه باقی مونده((=

     

    پی نوشت: شاید فک کنین که دلیل این که همش در یخزن رو باز میکنم، اینه که دنبال بستنی میگردم، ولی سخت در اشتباهید! ازش به عنوان کولر شخصی استفاده میکنم D=

    پی نوشت: در زبان شیرین فارسی به فریزر یخزن گویند. حالم به هم میخوره وقتی این کلماتو استفاده میکنم|: شت...

     

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • Maglonya ~♡
    • دوشنبه ۲۶ خرداد ۹۹

    روز بیست و دوم

    http://s12.picofile.com/file/8399998300/26b0ac743fba2d253ba7cf9f1553608c.jpg

    خب امروز حداقل تا اینجا خوب شروع کردم XD

    و صبونمو تو حیاط خوردم"-"... تجربه ی باحال بود البته تا اونجایی که ناگهان یه سوسک بدبخت دیدم که برعکس افتاده بود و داشت جون میداد XD

    منم مونده بودم به بدبخت بخندم یا جیغ بزنم یا چی XD قیافش یه جوری بود انگار داشت جیغ میزد"-"

    منم جوگیر شدم با ته قاشقم صافش کردم، دوباره برعکس شد|||: دوباره صافش کردم دوباره برعکس شد XDDD

    خو لعنتی اگه خوشت میاد اونجوری بمونی چرا یه جوری دست و پا میزنی که آدم دلش به حالت بسوزه|:

    اهم...

    امیدوارم بقیه امروزمم خوب باشه... حداقل امروز با این که نیم ساعت بیشتر خوابیدم ولی به موقع به کارام رسیدم. بعضی وقتا فک میکنم ای کاش یه ذره سریعتر بودم اونوقت میتونستم یه دوش هم بگیرم... ولی میدونم من پام به حموم باز شه دیگه بیرون اومدن حالیم نیست XDDD

    اهم... یه روز دیگه هم به امتحان ریاضی نزدیک شدیم، با منی که امروز کلاس دارم و تکالیفمو هنوز انجام ندادم و میدونم بعد از اینم قرار نیست انجام بدم|: 

    خب امروز روز بیست و دوم شرح حاله! 

    و سوالش... خب ذاتا برای آدم نق نقویی مثل من که هرررچی میشه آبغوره میگیره یه کم مزخرفه! به هرحال XD

    من خیلی گریه میکنم"-"

     

     

    پی نوشت: یه صدا های عجیبی از خونه میاد|: 

    پی نوشت: Doremifa.feat قطعا یکی از کیوت ترین آهنگای وکالویده XD...

    اوکا سان نو لولو... اوتوسان نو لولو... کیمی تو بوکومو لولو... هیییی XDD...

     

     

     

  • ۹
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۲۵ خرداد ۹۹

    روز بیست و یکم

    http://s13.picofile.com/file/8399980142/a0f4cd0e0674ebd8c4355bfbbd900b2d.jpg

    ینی خدا نکنه من یه روز بیام و بگم فردا قراره چیکار کنم|:

    امروز با اختلاف مزخرف ترین روز زندگیم بود|:

    اولش که درست دو ساعت خواب موندم در حالی که قرار بود از ساعت همیشگیم یه ساعت زود تر بیدار شم|:

    بعدشم دیدم دیگه دیر شده، گفتم بذار یه کم دیگه هم بخوابم|:

    شد سه ساعت|: 

    بعدشم که یه جوری آفتاب درومد که موزائیک های حیاطو نگاه میکردم کور میشدم چه برسه به این که برم صبونمو تو حیاط بخورم|: شت|:

    و تازه دقت کرده باشین گفته بودم نباید امروز بعد از ظهر بخوابم، ولی دوساعت هم بعد از ظهر خوابیدم|:

    بعدشم که سر درد گرفتم|:

    پس ریاضی هم نخوندم|:

    فقط تونستم قدرمطلق رو تموم کنم|:

    همون نمازمم امروز نخوندم|: 

    تازه... کارنامه قلم چیمم امروز دیدم D"= آهم درومد... آه... 

    ینی قشنگ معلومه یکی مداد رنگی قهوه ای دستش گرفته داره زندگیمو به چوخ میده|: خسته نباشی دلاور|: عضله های دستت درد گرفت یه ثانیه بذار کنار اون مداد رنگی بی صاحابو|:

    ولی میدونین چیه... قول میدم دیگه فردا آدم شم|: فردارو دیگه میترکونم|:

    ببینید کی گفتم...|:

     

    اهم... فقط تنها خوبی ای که امروز داشت این بود که دزدان دریایی کارائیب دیدم و با یه دوست خیلی قدیمی یه دل سیر حرف زدم D": 

    خب... امروز روز بیست و یکم شرح حاله، البته میدونم الان ساعت 12 رو گذشته پس فردا محسوب میشه ولی این مسئله اصلا به شما ربطی نداره|:

    وب خودمه، شرح حال خودمه|: والا...

    و خب موضوع امروز (یا امشب...) هم هلاکم کرده، اصلا چرا دقیقا روزی که با یه دوست قدیمی این همه حرف زدم باید این سوالو ازم بپرسه آخه؟XD

     

    پی نوشت: راستی امروز اتاقمم مرتب کردم، از بیخ و بن|:

    پی نوشت: شب داشتم خواب میدیدم که علاوه بر امتحانات مدرسه باید امتحان نهایی هم بدیم که تیر ماه تموم میشه|": خدارو شکر که خواب بود...

     

     

     

  • ۲۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Maglonya ~♡
    • يكشنبه ۲۵ خرداد ۹۹

    اگه یه آدم یا یه مزه بود...؟!

    قبل از این که به چالش بپردازم اشاره کنم که کل مثلثات رو تموم کردم و از این بابت واقعا خرسندمD'=...

    خب این یه چالش کوچولوئه!

    به این صورت که 2 الی 6 تا آهنگ انتخاب میکنم و میگم که اگه آدم یا مزه بود چجور چیزی میشد((=

    ممنون از سحری که این چالشو شروع نمود و ممنون از ناستاکا و آیلی که منم دعوت کردن*-*...

    خب ببینم چی تو چنته دارم D'=

     

    1. Eiyuu ummei no uta - Egoist 

    اگه یه آدم بود، قطعا یه دختر بداخلاق و شورشی بود، دوستای زیادی نداشت و همیشه لباس های سیاه و تیره میپوشید، رنگ موردعلاقش قرمز بود و موهاش قهوه ای بودن. کنار لبش یه زخم خیلی بزرگ داشت و قبل از این که خونَش زیر بمباران له بشه عاشق گل های سفید بود((=

    و اگه یه مزه بود، یه مزه ی سرد و تند بود، مثل آبنبات نعنایی((=

     

    2. Planets - Egoist

    اگه یه آدم بود، یه دختر نوجوون حدودا شونزده ساله ی اسکیزوفرنیک بود و عاشق بارون، رنگ مورد علاقش آبی بود و همیشه یه پیراهن سیاه و کوتاه گلدوزی شده میپوشید، خیلی احساساتی بود و خیلی گریه میکرد و عاشق پیانو بود و یه نوازنده ی قوی بود((=

    و اگه یه مزه بود، یه مزه ی نرم و شیرین داشت، مثل شکلات سفید((=

     

    3. (One & Only - GoWon(Loona

    اگه یه آدم بود، شاهزاده ی یه حکومت فراموش شده بود که روز تاجگذاریش نزدیکه، موهای بلند و صافی داشت و همیشه پیراهن های مجلل میپوشید، عاشق رنگ سفید بود و عاشق عطر و سیب و شمع و پروانه بود و همیشه برای دوستاش نامه مینوشت((=

    و اگه یه مزه بود، یه مزه ی تند و کلاسیک داشت، مثل قهوه((=

     

    4. Oh my God - (G)-Idle 

    اگه یه آدم بود، یه دختر شجاع بود که استایل گرانج داشت و از زنجیر تو لباساش زیاد استفاده میکرد، عاشق نوشابه و غذا های تند بود، موهای کوتاه و صاف داشت که خاکستری رنگشون کرده بود و دور از خانوادش توی یه کشور دیگه به تنهایی زندگی میکرد((=

    و اگه یه مزه بود، یه مزه ی تقریبا شور داشت، مثل غذا های دریایی((=

     

    5. (Echo - Gumi(Vocaloid

    اگه یه آدم بود، یه دختر نوجوون بود که یه خواهر دوقلو داره. عاشق رنگ سبز بود، موهاش حالت دار و کوتاه بودن، از آینه و تلوزیون بدش میومد و عاشق گیتار برقی بود((=

    و اگه یه مزه بود، مزه ی نوشیدنی موگو موگو با طعم سیب میداد((=

     

    6. Love story - Indila 

    اگه یه آدم بود، یه دختر جوون با موهای حالت دار بلند بود که چشمای خاکستری داشت. یه آدم مجرد بود که شغل موفقی داشت و عاشق فیلم های عاشقانه بود و از باله خیلی لذت میبرد و اکثرا لباس های طوسی و به روز میپوشید((=

    و اگه یه مزه بود، یه مزه ی خاص و دوست داشتنی داشت، مزه ی شیرینی ماکارون((=

     

    اینم از این^-^

    هر کسی که دوس داشت تو این چالش شرکت کنه دعوته XD

     

    پی نوشت: آیا میدونستین امروز تولد جین سول اونی بود؟ *---* 

    http://s12.picofile.com/file/8399884668/7d3edb98f20b526c09345519add12cee.jpg

  • ۹
  • نظرات [ ۵ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

    روز بیستم

    http://s13.picofile.com/file/8399832242/866fbd7870c449ea067ef11ca319ee19.jpg

    همین الان از شر آزمون شیتیم راحت شدم... آخیش|:

    بعضی وقتام واقعا فاز پشتیبانمو درک نمیکنم، بهش میگم من امتحان دارم ترمه باید بشینم برای اون بخونم، میگه نه تو این هفته عمومی های دهم و یازدهم رو جمع بندی قسمت های مهمشو"-"

    اسیر شدیم"-"

    اهم...

    دیروز اونقدر وا رفته بودم که اصن قیافم دیدنی بود. قرار بود کل فصل مثلثات رو تموم کنم ولی متاسفانه فقط 60 تا تست ناقابل زدم"-"... حتی دفترمم نخوندم|:

    اون دفه ای که برای رفع اشکال ریاضی رفته بودم مدرسه معلمم بهم گفت: جزوه ای که برات فرستادم رو پرینت گرفتی؟

    من: راستش نه، میخوام بنویسمش تو دفترم که بهتر یاد بگیرم!

    معلم در حالی که از شدت سخت کوشی من داره کف و خون قاتی میکنه: خیلی زیاده ها! اون همه رو میخوای بنویسی؟

    من: بعله خانوم! 

    معلم: خب تا الان چقدرشو نوشتی؟

    من: یه مقدارش فقط مونده، اونم چیزی نیست تموم میشه...

    در حالی که از سه فصل کامل و یه جزوه ی حدودا صد صفحه ای فقط سه صفحه ی اولشو نوشتم|: آره چیزی نیست|: یه کمش فقط مونده|:

    *انگشت میانی جزوه به سمت وی بالا می آید*

    امروز روز بیستم شرح حال نویسیه ینی فقط ده روز دیگه باقی مونده ازش^-^

    و خب موضوع امروزم با این که جای زیادی برای ور زدن نداره ولی میتونه برام خیلی مفید واقع بشه D'=

     

    پی نوشت: ورژن کره ای آهنگ For life اکسو حس زندگی خاصی بهم میده((": آه...

    پی نوشت: گرممه...

    پی نوشت: پس از مدت ها زندگی کردن با کپک های روی بدنم بالاخره امروز رفتم حموم XD

     

  • ۱۱
  • نظرات [ ۸ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

    روز نوزدهم

    http://s13.picofile.com/file/8399732926/11c60d7a1f26c4fab678958149f61371.jpg

    یوهو بالاخره طلسممو شکوندم XD 

    هرچند یه ساعت از چیزی که میخواستم بیدار شدم... ولی قابل قبوله حداقل.

    خب... واقعا هیچ حرفی ندارم بزنم... فقط خیلی گرممه|:

    و خب 27 ام امتحان ریاضیمه... آه کابوسم ای خداT-T... چجوری بخونم اون همه رو... 

    البته شاید بگین که خب نخون مگه بیکاری|: تقلب کن خو، ولی من نمیتونم-.- به این دلیل که اولا بعدش عذاب وجدان میگیرم|: بعدشم من سال بعد خیر سرم کنکور دارم باید همه اینارو بلد باشم یا نه -_-...

    اه...

    اینروزا نمیدونم چرا اینقدر بیحوصله شدم. نه درس میخونم نه کار خاصی میکنم فقط روزمو شب میکنم که بتونم بخوابم|: نیاز به یه انگیزه ی یهویی دارم -_- ینی حتی امتحانا هم دیگه نمیترسوننم که بخوام به خاطر اونا یه ذره جدی بشم... حتی برای امتحان فیزیک دیروزمم یه فصل رو کامل نخوندم و فقط فرمول هاشو مرور کردم... تازه تو امتحان هم دوتا سوالو ننوشتم و اصلا احساس بدی بهش ندارم|:

    حالا من همونم که خیلی حساسم تو نمرم و اینا|: 

    نمیدونم چه مرگمه اصن|:

    دیروزم سر کلاس قشنگ داشتم میخوابیدم|: ینی آخرای کلاس فیزیکم رسما خر خرم داشت بلند میشد... ناح باید اصلاح بشم|:

    امروزم روز نوزدهم شرح حال نویسیه. کم کم دارم به آخراش نزدیک میشم((=

     

     

    پی نوشت: اگه مجبور باشم از بین آهنگای بی تی اس فقط یکیشونو انتخاب کنم و دیگه اصلا به بقیه آهنگاشون گوش ندم، اون آهنگ یقینا Idol بید((=

    پی نوشت: نمیدونم مامانم مشکلش چیه همش میاد نوک گل و گیاهامو میزنه میگه بذار تنه شون رشد کنه|: مادر من اونا مال منن آخه تو چیکار داری...

     

     

  • ۱۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • Maglonya ~♡
    • پنجشنبه ۲۲ خرداد ۹۹
    زندگی مثل یه نمایشه که از قبل هیچوقت براش تمرین نکردی، پس آواز بخون، اشک بریز، برقص و بخند و با تمام وجودت زندگی کن قبل از این که نمایش بدون هیچ تشویقی تموم بشه [= ...

    -چارلی چاپلین

    *:・゚

    ~ما هیچوقت فراموش نمی شیم^^*

    *:・゚✧

    𝖂𝖊 𝖜𝖎𝖑𝖑 𝖗𝖎𝖘𝖊 𝖆𝖓𝖉 𝖘𝖍𝖎𝖓𝖊,
    𝕽𝕰𝕯 𝖆𝖘 𝖙𝖍𝖊 𝖉𝖆𝖜𝖓.

    :☆*・'

    *'I LOVE YOU 3000'*

    :*:・゚

    ~名前のない怪物~
    *Namae no nai kaibutsu*

    *:・゚✧

    ☾ STAN LOOΠΔ ☽

    ♫•*¨

    ,Dear me
    I know you're tired. but you can handle this. The future me is waiting, Don't make her disappointed.
    .With love, me
    3>
    نویسنده:
    پیوندها: