بدبختی های من بعد از امتحان شیمی شروع خواهد شد،
میدونین چرا؟ چون امتحان بعدی فیزیکه و من علاوه بر این که جزوه مو کامل ننوشتم حتی به فیلم ها و ویس هاشم گوش ندادم و عین یه حمال بدبخت فقط توی گروه ولگردی نموده و "سلام سلام" گویان حاضری زدم تا از نمرم کم نشه، لابد معلم بیچارمونم فک میکنه نشستم همه اونا رو خوندم...
در حقیقت تا میگه بچه ها تکالیفو بفرستین من تازه شروع میکنم به حل کردنشون|:
مثلا قرار بود آدم باشم... میدونم میدونم ریدم|:
از شنبه هم قراره تشریف ببرم کلاس های حضوری که دوازدهم رو شروع کنم... هعی...
امروز خیلی دلم میخواست مثل دیروز ساعت 5 بیدار بشم ولی واقعا خسته بودم، واقعا خسته، و خب ساعت 8 بیدار شدم، رسم دو روزه ی مرتب کردن تخت رو کنار گذاشته و الان میبینم که حتی تو برنامه ی دیروزم کارایی که کردمو تیک نزدم، ینی فقط خدا عاقبت منو به خیر کنه...
به هرحال! امروز روز سیزدهم شرح حال نویسیه و موضوع یواش یواش داره مثل روز های اولش سنگین میشه XD
و جالب اینه که بین تمامی کسایی که توی این چالش شرکت کردن پر حرف ترین و گزافه گو ترین آدم منم XD واقعا هیچکس برای یه سوال این همه چیز نمیگه، ولی من اونقدر حرف میزنم که هر روز رو تو پست جدا میذارم، اسیر شدیم XD
پی نوشت: به دستام کرم نزدم حس مزخرفی دارم...
پی نوشت: امروزم آهنگ نذاشتم، چون LATATA ی جی آیدل به صورت متناوب همش داره تو مخم پلی میشه|:
پی نوشت: چای سبزم خیلی کمرنگ شده-_-