http://s12.picofile.com/file/8399365192/4ec04e44f22df19c1a3d6bbb1d696a4a.jpg

 

امروز به طرز اعجاب آوری بی اعصاب شدم. 

همش به خاطر اینه که دیروز توی برنامه هام یه تغییر اساسی به وجود آوردم و امروز حدود یه ساعت خواب موندم|:

نمیدونم چه مرگمه جدیدا خیلی رو ساعت بیداریم حساس شدم، ینی مثلا اگه اون ساعتی که خودم میخوام بیدار نشم دیگه کل روز اعصاب ندارم|:

الانم اومدم اینجا یه کم زربزنم شاید یه کم بهتر شدم D=...

دیروز داشت بارون میبارید*-*

خیلی بارون شدیدی بود ولی بعدش وقتی هنوز حتی باریدن تموم نشده بود آفتاب در اومد و یه رنگین کمون خیلی گنده و خوشگل تو آسمون به وجود اومد *-* کلا دیروز آسمون خیلی خوشگل بود... در واقع اون رنگین کمون بزرگترین و قشنگ ترین رنگین کمونی بود که به عمرم دیدم... آه خیلی خوشگل بود(("=...

مام تا دیدیم اینجوریه کم نیاوردیم با داداشم بدو بدو رفتیم پشت بوم که ازش عکس بگیریم، بعد این وسط من داشتم به داداشم توضیح میدادم که رنگین کمون چجوری به وجود میادD=...

ینی هرچی از گستره طیف نوری و طیف های مرئی و نامرئی میدونستم به خوردش دادم XD  یادش به خیر سال پیش چقدر سر یادگرفتنشون عذاب کشیدم با اون معلم قشنگمون|: *چن نفر اینجا فرج رو یادشونه؟ XD یادش میوفتم میپاشم از خندهXD*

همینطوری که داشتم توضیح میدادم و عکس میگرفتم احساس کردیم که این رنگین کمون از خونه همسایه بهتر دیده میشه، هیچی دیگه پریدیم رو پشت بوم خونه بغلیمون (که خونه مادربزرگمه) و بعدشم از همونجا اومدیم پایین... خلاصه خیلی خوب بود، خوش گذشت(("=...

بعد از بارون هم آسمون اینقدر خوشگل شده بود... وایی(("=...

اهم...

امروز روز پونزدهم شرح حال نویسیه ینی حدودا نصف کردم این چالشوD;

 

پی نوشت: عیح... اعصابم بهتره الان|:

پی نوشت: بازم باید فیزیک بخونم...

پی نوشت: اوه شت امروز کلاس هم دارم|:

 

 

 

 

 

سوال امروز اینه:

×* از گفتاورد، ایده یا داستانی بنویس که امروز توجهت را جلب کرد. چه تاثیری داشت؟ چه انگیزه ای درونت ایجاد کرد؟ چرا جذب آن شدی؟ ساده بنویس و آن را با دوستی به اشتراک بگذار.

راستش من هنوز روزمو شروع نکردم|:

هنوز تازه ساعت نهه XD و خب تازه اینجوری هم نیست که من عین شاهزاده ها بشینم یه گوشه و دم به دیقه یکی بیاد و برام داستان تعریف کنه و من بقیه ی روزمو به این فک کنم که آیا تحت تاثیرش قرار گرفتم یا نه؟|:

اصلا چرا باید یه نفر بیاد برای من داستان تعریف کنه؟...

عیح... ولی حداقل یه نکته ی مثبت در مورد دیروزم وجود داره، دیروز شب اژدها رو شروع کردم و با این که از زراکو که یه اژها بید خیلی خوشم اومد و کلی باهاش حال کردم ، یه نکته ی غم انگیز در موردش وجود داشت... اونم اینه که هنوز هیچ اثری از رونین نیست]=... فک کنم کلا تو شب اژدها رونین نباشه... هعی...

خب بذارین ببینم... یه داستانی که خیلی منو تحت تاثیر قرار داده... راستش نمیدونم، شایدم خیلی وقته که تحت تاثیر قرار نمیگیرم، الان که فکرشو میکنم میبینم حتی تو روز های قبل هم چیز جالبی وجود نداشته که بخوام تعریف کنم. حتی یه داستان کوچولو که برگرفته از اتفاقات روزم باشه هم وجود نداره، نه به صورتی که بشه اسمشو داستان گذاشت یا بشه تحت تاثیرش قرار گرفت'-'...

راستش همون وقتی که داشتم روی سوال رو میخوندم و دیدم که باید در مورد یه داستان کوتاه حرف بزنم یه چیزی اومد توی ذهنم و هرچقدر هم که بیشتر به جواب این سوال فک میکنم تا چیز بهتری پیدا کنم، جواب اولم توی ذهنم پر رنگ تر و پر رنگ تر میشه!

شاید بدونید که من وکالوید خیلی دوس دارم((=... ینی اولین منبع تمامی آهنگ های ژاپنی که گوش میدم و خیلی دوسشون دارم همین وکالویده. و واقعا واقعا خیلی از شخصیتاشو از ته دلم دوست دارم و خیلی وقتا بوده که باهاشون همزاد پنداری کردم، به علاوه موزیک ویدیو ها و کنسرت هاشون همیشه برام خیلی خلاقانه بوده((=...

راستش الان مدت زیادی از اولین باری که به وکالوید علاقه نشون دادم میگذره، اگه از قدیمیای وب قبلیم باشین احتمالا یادتون میاد که یه زمانی در مورد این که کل عید وکالوید گوش کردم یه پست گذاشته بودم و یه سایت هم برای دانلود آهنگاشون معرفی کرده بودم((=...

راستش این وکالوید خیلی برای من نوستالژیکه ولی نه از اون نوستالژیک هایی که دلم بخواد هی برم سمتش و هی ورق های دفترمو ورق بزنم و بگم عه این... یادش به خیر... چه خوب بود و از این قبیل. بعد از یه سری مشکلاتی که برام پیش اومد، دیگه نتونستم وکالوید گوش کنم در حالی که الان حجم عظیمی از آهنگام به وکالوید اختصاص داره و حتی دلم نمیاد پاکشون کنم. شاید به نظرتون مسخره بیاد که خب مگه چی شده که دیگه نمیتونی از بند مورد علاقت آهنگ گوش کنی؟ بذارین درپوش بذارم روش((=... در تمام این مدت هم نادیده گرفتن اون مسائل برام به هیچ وجه راحت نبوده، باور کنین((=... 

یکی از آهنگای مورد علاقم از وکالوید Aku no mashizukai یا همون خدمتکار شیطان بود((= کلا به نظرم این آلبوم از بهترین آلبوم های وکالویده و داستان خیلی قشنگی رو هم روایت می نمایه، این Aki no meshizukai هم از آهنگای لنه. *آه... دلم برای صدای لن تنگ شده(("=* 

و خب از نظر من غمگین ترین پارت داستان مربوط به لن میشه. من خودم اولین بار موزیک ویدیو ی این آهنگو تو وب یه بنده خدایی دیدم و خیلی خوشم اومد ازش، و از اون موقع تا حالا میلیون ها بار بهش گوش دادم ولی نمیدونم داستان چیه که نمیتونم گریه نکنم|: ینی فرقی نمیکنه من اینو برای بار چندم و در چه حالتی گوش کنم همش گریم میگیره...

داستانش در مورد دوقلو های سلطنتیه. یه دختر و پسر شاهزاده وقتی که به دنیا میان، توسط کلیسا مورد قضاوت قرار میگیرن و گفته میشه که باید جدا از هم زندگی کنن. و وقتی اونا سن خیلی کمی داشتن از هم جدا میشن. داداشه به یه جای خیلی دور میره اما خواهرش توی قصر میمونه و ملکه میشه. در تمام این سال ها داداشه تمام تلاششو میکنه تا چیزای مختلف رو یاد بگیره و در آخر... به عنوان خدمتکار پیش خواهرش برمیگرده و بهش میگه که تحت هرشرایطی ازش محافظت میکنه حتی اگه مجبور باشه به یه شیطان تبدیل بشه. یه مدت با خوبی و خوشی میگذره تا جایی که داداشه برای یه ماموریت به کشور همسایه فرستاده میشه. اونجا توی میدون اصلی شهر یه دخترو میبینه که موهای سبز و صدای مهربون و لبخند شیرینی داشته، و عاشق اون دختر میشه((= همون روز یه نامه از طرف خواهرش براش میاد و میفهمه ماموریتش این بوده که دختر مو سبز رو بکشه... بعدش با این که اشکاش در حال سرازیر شدن بودن با چاقو دختره رو میکشه((=... مدت زیادی نمیگذره که گندش در میاد و حکومت کشور همسایه میفهمه که یه قتل رخ داده، خشم مردم بالا میگیره چون ملکه خیلی ظالم بوده. همه ی مردم، سرباز ها و مسئولین حکومتی کشور همسایه همشون میریزن جلوی کاخ و درحالی که دارن تنفرشونو فریاد میزنن میخوان بیان تو و ملکه رو بکشن. همونجا داداشه که برای محافظت از خواهرش قسم خورده میاد و لباس هاشو با خواهرش عوض میکنه و خودشو ملکه جا میزنه. و ملکه ی واقعی از اون طرف فرار میکنه و وقتی کسایی که میخواستن ملکه رو بکشن میان تو، داداشه رو که خودشو جای ملکه جا زده رو دستگیر میکنن و توی روزی که میخواستن اعدامش کنن، داداشه میبینه که خواهرشم اومده((=... اونجا بهش میگه که دوس داره همیشه بخنده و اگه یه بار دیگه به دنیا اومدن، خیلی خوب میشه اگه بتونن یه بار دیگه با هم بازی کنن((=...

داستان این بود^-^

راستش این داستان با این که صرفا مال یه آهنگه و چند سال پیش شنیدمش ولی همچنان همونقدر برام تاثیرگذاره که اون دفه ی اول بود. راستش نمیدونم این چیزی که نوشتم تا چه حد به مضمون سوال مربوط میشه ولی میدونم که فعلا جز این نمیتونم داستان دیگه ای بنویسم((=..

یاح یاح...

 

پی نوشت: برم فیزیک بخونم|:

پی نوشت: رنگین کمون دیروز((=

 

http://s12.picofile.com/file/8399365826/IMG_3478.JPG