http://s12.picofile.com/file/8399998300/26b0ac743fba2d253ba7cf9f1553608c.jpg

خب امروز حداقل تا اینجا خوب شروع کردم XD

و صبونمو تو حیاط خوردم"-"... تجربه ی باحال بود البته تا اونجایی که ناگهان یه سوسک بدبخت دیدم که برعکس افتاده بود و داشت جون میداد XD

منم مونده بودم به بدبخت بخندم یا جیغ بزنم یا چی XD قیافش یه جوری بود انگار داشت جیغ میزد"-"

منم جوگیر شدم با ته قاشقم صافش کردم، دوباره برعکس شد|||: دوباره صافش کردم دوباره برعکس شد XDDD

خو لعنتی اگه خوشت میاد اونجوری بمونی چرا یه جوری دست و پا میزنی که آدم دلش به حالت بسوزه|:

اهم...

امیدوارم بقیه امروزمم خوب باشه... حداقل امروز با این که نیم ساعت بیشتر خوابیدم ولی به موقع به کارام رسیدم. بعضی وقتا فک میکنم ای کاش یه ذره سریعتر بودم اونوقت میتونستم یه دوش هم بگیرم... ولی میدونم من پام به حموم باز شه دیگه بیرون اومدن حالیم نیست XDDD

اهم... یه روز دیگه هم به امتحان ریاضی نزدیک شدیم، با منی که امروز کلاس دارم و تکالیفمو هنوز انجام ندادم و میدونم بعد از اینم قرار نیست انجام بدم|: 

خب امروز روز بیست و دوم شرح حاله! 

و سوالش... خب ذاتا برای آدم نق نقویی مثل من که هرررچی میشه آبغوره میگیره یه کم مزخرفه! به هرحال XD

من خیلی گریه میکنم"-"

 

 

پی نوشت: یه صدا های عجیبی از خونه میاد|: 

پی نوشت: Doremifa.feat قطعا یکی از کیوت ترین آهنگای وکالویده XD...

اوکا سان نو لولو... اوتوسان نو لولو... کیمی تو بوکومو لولو... هیییی XDD...

 

 

 

 

 

سوال امروز اینه:

×*آخرین بازی که مقابل کسی گریه کردی کی بود؟ تنها چطور؟ کسی در نوشته هایت نیست که قضاوتت کند. پس راحت بنویس. چه چیزی/کسی دلیل گریه کردنت بود؟

خب همونطور که گفتم من خیلی گریه میکنم. ولی معمولا خوشم نمیاد جلوی کسی گریه کنم، احساس بدی پیدا میکنم بعدش. مگر این که دیگه نتونم جلوی خودمو بگیرم((=...

یادمه یه بار عموم از تهران اومده بود خونه مادربزرگم و مارو هم برای ناهار دعوت کرده بودن. منم خیلی ناراحت بودم اون روز بنا به دلایلی، بعد فک کنین یه لقمه گرفتم... یه گاز زدم... شررررر((=... اشکام ریختن بعد یه هق عمیق زدم، فک کنین سر سفره! بعد نمیدونم چی شد پاشدم فرار کردم"-" بدو بدو رفتم خونه خودمون، بعد پشت در یه دل سیر گریه کردم((=... اون روز خیلی حالم بد بود((=...

اهم بگذریم... آخرین باری که گریه کردم همین دیروزه!

دلیل خوبی هم براش دارم، دیروز وقتی از خواب بعد از ظهرم بیدار شدم دیدم مامانم داره تو حیاط یه کارایی میکنه، رفتم دیدم همه ی گلای نارنجی که کنار درخت به بودن رو کنده! و وقتی بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟ گفت دیگه خراب شده بودن، گفتم هنوز کامل خراب نشده بودن! گفت باغداری بلد نیستی تو! گفتم مامان! آخه به باغداری چه ربطی داره! اون بدبختا جاشون خوب بود خیلیم خوشگل بودن! و بعدش بهم گفت تو اصلا تغییر پذیر نیستی|": منم گفتم نه در مورد چیزایی که تغییر نیاز ندارن! بعدشم دوباره رفتم تو اتاقم تبلتمو بغل کردم و بغض نمودم|":...

بعله...

هنوزم اون تیکه ی باغچه رو نگاه میکنم حرصم میگیره|":

و آخرین باری که جلوی کسی گریه کردم... نمیدونم راستش کی بود... فک کنم آخرین بار همون باری بود که تو مدرسه با اسرا دوتایی نشستیم آبغوره گرفتیم((=...

اون روز زنگ آخر دینی داشتیم و اسرا از خانوممون پرسید که چرا پیامبر زن نداریم؟ و خب اسرا همیشه سر این مدل بحث ها اعصابش خورد میشه و نمیتونه درست حسابی منظورشو برسونه برای همون من شروع کردم سوالشو برای خانوم توضیح دادم. اون موقع که داشتیم این سوالارو از خانوم میپرسیدیم یه سری از بچه ها خندیدن و یه سریا یه جوری تیکه پرت کردن که انگار خیلی سوال احمقانه ای پرسیدیم! 

یه عده روشنفکر هم شروع کردن دلیل و برهان آوردن انگار نه انگار که ما از خانوم پرسیدیم|:

همینجوری بحث توی کلاس داغ شده بود و اونقدر پیش رفتیم که به کنکور و پزشکی و سهمیه رسیدیم. معلممون گفت که اونایی که سهمیه دارن حقشونه چون سختی کشیدن و مایی که کمبود نداشتیم حق نداریم اونارو قضاوت کنیم و بگیم مفتی مفتی قبول میشنو اگه ما همینجوری پیش بریم امکان نداره قبول شیم. معلممون خیلی عصبانی بود. 

بعدشم که زنگ خورد. و دقیقا همینجا بغض اسرا پوکید و شروع کرد گریه کردنو. یادمه خودمم یه سری چیزایی بهش گفتم اون روز، یادم نمیاد چی|:

خب ما سه تا عادت داریم که قبل از این که خدافظی کنیم همو بغل کنیم((=...

وقتی طبق سنت های دیرینه دم در داشتیم همو بغل میکردیم، یو بغض منم پوکید و منم نشستم گریه کردم|":...

من به دلیل گریه ی اسرا گفتم مزخرفه و اصلا ارزش نداره و فلان، بعد خودم نشستم برای همون دلیل گریه کردم|":...

خلاصه... هاله هم این وسط گیر کرده بود نمیدونست چیکار کنه((=...

یادمه سه شنبه بود اون روز و پیاده قرار بود برگردم، با د سه نفر از بچه های کلاس خودمون و کلاس بغلی. بچه ها فک میکردن که به خاطر حرفای معلممون مبنی بر سهمیه و کنکور و اینا ناراحت شدیم، ولی در واقع اصلا مشکل این نبود((=...

وقتی اسرا پرسید چرا پیامبر زن نداریم؟ یه تعداد از بچه ها خندیدن! یه سریا هم با تمسخر تیکه پروندن. درحالی که اگه در مورد کلیشه های جنسیتی و تفاوت بین زن و مرد از هرکدومشون چیزی میپرسیدیم در ثانیه میشدن مدافع حقوق بشر و از این شعار های همیشگی میدادن. اما به یه سوال به این سادگی خندیدن چون براشون مسخره بود! 

به نظر من این یه نوع دورویی محسوب میشه((=...

چون اونا حتی به شعار هایی که ورد زبونشون شده کوچکترین اعتقادی ندارن و رفتارشون اینو نشون میده، ده سال بعدم با همین جور آدما و چه بسا بدتر هاشون قراره تشکیل اجتماع بدیم((=...

به هرحال... فک کنم اون آخرین باری بود که جلوی کسی گریه کردم...

هرچند که اون روز هرچقدر توضیح میدادم کسی دلیل گریه مو نمیفهمید و همش بهم میگفتن اگه بچه ها بهت خندیدن خجالت نکش و سوالتو بپرس|: آخه برادر من، خواهر من، مشکل اصلا این نیست|:

 

 

پی نوشت: Echoes of love از سافت ترین و پشمکی ترین و صورتی ترین آهنگاییه که شنیدم((=

پی نوشت: صبونه ی امروزXD

البته وسطاش آفتاب زد تو سرم و داغ کردم مجبور شدم تغییر لوکیشن بدم|: ...XD

 

http://s13.picofile.com/file/8399998250/IMG_3486.JPG