امروز واقعا حرف زیادی برای گفتن ندارم. خیلی خسته ام و انیمه ای هم که میخوام در موردش حرف بزنم، چیز زیادی برای گفتن نداره.
برای روز پنجم چالش هلن، میخوام در مورد انیمه ی "زمزمه ی قلب - Whispers of the heart" حرف بزنم.
همونطور که مشخصه، از آثار هایائو میازاکی هست و محصول سال 1995.
با این که خیلی قدیمی عه، گرافیک قابل تحسینی داره، یه جورایی دلم برای گرافیک کار های میازاکی تنگ شده بود، شخصیت ها خیلی گرد و نرم طراحی شدن و جزئیات توی تک تک مکان ها با یه ظرافت خیلی خاصی دیده میشه که خیلی مورد توجهمه.
نمیشه گفت به اندازه ی گرافیک پاپریکا جذبش شدم، ولی دوسش دارم((= یه حالت آئستیک خاصی داشت... آه
شاید چون خیلی قدیمیه فکر کنید که خیلی مالی نیست ولی باید بگم سخت در اشتباهید^^
داستان در مورد دختریه به اسم شیزوکو تسوکیشیما که به معنی واقعی یه کرم کتابه و تصمیم گرفته توی تعطیلات بیست تا کتاب بخونه. نکته ی جالبی که توی تمامی کتاب هایی که شیزوکو از کتابخونه قرض گرفته جالبه، اینه که تمامی اون کتابا رو پسری به اسم سیجی آماساوا قبل از شیزوکو قرض گرفته و خونده! و شیزوکو هم پیش خودش میگه واو این سیجی حتما یه جنتلمنه((= به هرحال امتحانات نزدیک هستن و خیلی زود مدرسه ها باز میشن. شیزوکو شعر می نویسه و یه روز که با دوستش یوکو هارادا رفته بوده مدرسه، کتاب ها و شعرش توی مدرسه جا میمونه و یه پسره ی غریبه اونا رو میخونه و حسابی شیزوکو رو مسخره میکنه. بعدش رفته رفته برخورد های شیزوکو با این پسر بیشتر میشه تا این که شیزوکو میفهمه این پسر همون سیجی آماساوا عه و بلده ویولن بسازه و رویاش اینه که توی این کار حرفه ای بشه، در صورتی که شیزوکو هنوز هیچ برنامه ای برای آیندش نداره و حتی مطمئن نیست که بره دبیرستان یا نه...
خب اولا که اسم شیزوکو به شدت منو یاد شیزوکو ی انیمه ی همسایه ی من، آقای هیولا! مینداخت XDD کلا تصورم از شیزوکو یه دختر به شدت خر خونه"-" هق... ای کاش منم مثل اینا همینقدر مصمم و تلاشگر بودم(("=...
نکته ای که در مورد شیزوکو خیلی برام جالب بود وجه اشتراک هاش با زندگی خیلی هامون بود، ینی یکی که به گفته ی بزرگترا بهتره کار مورد علاقشو ول کنه و درس بخونه تا بره دبیرستان، یکی که اینقدر خودشو غرق گذروندن روز هاش کرده که اصلا نمیدونه بعد از دبیرستان قراره چه خاکی به سرش بریزه((=
آشنا نیست؟...
بارون خیلی غمگین به نظر میرسید و من از صاحبش خواستم که اونو به من بفروشه. اما اون گفت که نمیتونه این کارو کنه. چون بارون یه جفت داره و اون نمیتونه اونارو از هم جدا کنه.
تو و سیجی مثل همین سنگ هستین. سخت، ناصاف، اما پاک و بی آلایش. من از اینجور سنگ ها خیلی خوشم میاد. تو باید جواهر دورنتو پیدا کنی و اونو سیقل بدی.
خب...
من کلا دوسش داشتم((=
مثل تمامی آثار میازاکی و استودیو جیبلی، زندگی روتین وار یه دختری رو نشون میداد که در عمل اتفاق خیلی هیجان انگیزی براش نمی افته. یه جورایی از اینطور انیمه ها خوشم میاد، چن به زندگی واقعیمون نزدیک تره و خیلی جالبه وقتی بعضی حرفا و حرکات زندگی خودتو تو زندگی یه شخصیت انیمه ای میبینی((=
در کل... به شدت پیشنهاد میشه!!!
پی نوشت: جدیدا از پنکه پارس خزرم به عنوان سیسم خشک کننده استفاده می کنم|:
پی نوشت: یا شیزوکو موقع درس خوندن منه، یا من موقع درس خوندن شیزوکو ام^^