۷ مطلب با موضوع «چآلِش نَقشه‌یِ سآل جَدید» ثبت شده است

نقشه کشی ~7

As Time Goes

JinSoul

پلیر

17- لیستی از کارهایی که شاید برای شادی دیگران در سال آینده انجام دهید؟
سوال زیباییه.

حدودا اوایل پاییز یه درامای مفصل با هیونگ و کیدو داشتم. و خب من فقط نمی‌دونستم این رفتارم اینقدر براشون آزار دهندست. در واقع اگه به اندازه‌ی اون دوتا بهم نزدیک باشین احتمالا "خب تو نپرسیدی که بگم." رو خیلی ازم بشنوین. در واقع من هیچوقت مخفی کاری نمی‌کنم، فقط یه چیزایی رو نمی‌گم._. و این معمولا هیچ ارتباطی با مضمون حرف نداره. کلا زیاد اهل درد و دل کردن و صحبت از مشکلات خودم برای دوستا یا نزدیکام نیستم. مگر این که دیگه خیلی تحت فشار باشم و نتونم تحمل._. ... (نمی‌دونم یادتونه یا نه، ولی سال قبل به دلایلی به مدت یه هفته وبمو بستم و بلاک کردم  خیلیا رو. و هیچکس دقیقا نفهمید چرا اون کارو کردم(((: البته هنوزم کسی نمی‌دونه.*تمشاخ*بگذریم.) و خب امسال فهمیدم که این رفتارم دوستامو اذیت می‌کنه و در اکثر موارد باعث می‌شه فکر کنن دارم مخفی کاری می‌کنم و دلیل "درک نشدن" هام هم بیشتر مواقع همینه. 

حتی یادمه اولین باری که در مورد درامای "پانسیون کِرمی" با کسی حرف زدم، یه ویس توی گروه سه نفری‌مون فرستادم. (جالبه که قبل مامان بابام به اون دوتا اسکل آمار می‌دم. *تمشاخ*) و بعدش هیونگ گفت که خیلی خوشحال شده که براشون تعریف کردم و این باعث شده حس کنن دقیقا کنارمن(": ...

 

18- چه کسانی هستند که بخاطر آنها تلاش می‌کنید؟ به خودتان یادآوری کنید.
یه مدت پیش یه تست کوچولو دادم که میزان خودخواهی رو نشون می‌داد. و نتیجه‌ی این تست برای من اینطوری بود که یه چیزی فراتر از خودخواهم._. (حتی الان توی دوتا سایت دیگه تست دادم، بله اونا هم اشاره داشتن که خودخواهم^^) با وجود این احتمالا اصلا براتون عجیب نباشه اگه در جواب به این سوال بگم خودم. اینطوری نیست که بگم اگه کاری ازم برای کسی ساخته باشه به چپ و راستم بگیرمش... ولی اگه خودم این وسط آسیب ببینم انجامش نمی‌دم. و خب خیلی سوال عجیبیه، اصلا چرا باید برای کس دیگه‌ای "تلاش" کنم؟ تلاش کردن با دوست داشتن و ارادت داشتن به کسی فرق می‌کنه. این که همه کار برای کسی کنی با این که مثلا برای تولدش یه هدیه ناقابل براش بخری فرق داره. منظورم اینه که محبت کردن به بقیه خوبه، اصلا رو خود آدمم تاثیر مثبت می‌ذاره. ولی تلاش کردن؟ نوپ. فکر نکنم بخوام برای کسی جز خودم انجامش بدم. (ذاتا توی تلاش کردن برای خودم به میزان زیادی شکست می‌خورم. بقیه رو کجای دلم بذارم:|)

(تازه این یه طورایی به سوال قبلی هم ربط داره... گفتم کلا اهل حرف زدن در مورد همیچین چیزایی نیستم. واقعا اگه حتی برای کسی تلاش کنم هم نمی‌رم مستقیم بهش بگم. یا اونقدر تابلو این کارو انجام نمی‌دم. طرفم نمی‌فهمه براش چیکار کردم. و اینجوری انگار خودم زیر سوال می‌رم. و واقعا خوشم نمی‌اد وقتی کاملا دلی برای کسی کاری انجام دادم برم بکوبونم تو صورتش._. به قول هیونگ مثل این می‌مونه که همبرگر سفارش بدی. و اصلا جالب نیست. طرف خودش باید بفهمه. که تا حالا سابقه نداشته بفهمه، منم تصمیم گرفتم کلا این کارامو کنار بذارم._. بوس، بای.)

 

19- یک روتین روزمره ایجاد کنید که هر روز آن را دنبال کنید. برای مثال "من هر روز ده دقیقه ورزش می‌کنم".
هلاک مثالشم((((= اصن فکر کردن به ورزش هم خسته‌ـم می‌کنهTT

اهم... خب نوشتن یه روتین به این صورت خیلی سخته. من زندگی توی خوابگاه رو تجربه کردم، (البته توی فصل امتحانات) و واقعا اینطوری نیست که به همین راحتی بگی هر روز فلان کارو انجام بدم و واقعا فرصت داشته باشی انجام بدی._. مشغله‌های رومزه زیادتر از این حرفان داداشTT

مثلا الان که تو تعطیلاتیم، (البته ترم جدید شروع شده و هنوزم که تعطیلات عید نیومده. ولی خب من کلا تا الان درسی نخوندم<: جیجینگ*) زندگی خیلی راحته، چون واقعا کار خاصی برای انجام دادن ندارم. ولی دلم می‌خواد کتاب و زبان خوندن هر روز توی برنامم باشه... و خب تاحالا من حضوری سر کلاس دانشگاه نرفتم، فقط امتحان دادم._. خیلی دلم می‌خواد بدونم سر کلاس نشستن چجوریاستD": و خب احتمالا بعد عید بیشتر اوقاتم توی سالن مطالعه‌ی خوابگاه سپری شه. و می‌خوام این ترم هم جزوه‌های تر تمیز بنویسم... و به کسی ندمشون. حیح.

 

20- نامه‌ای به خودتان در آخر سال آینده بدهید.
خب دلم نمی‌خواست این نامه رو عمومی کنمD": 

برای همین توجهتونو به این سایت جلب می‌کنم. با استفاده از این سایت، می‌تونید به آینده ایمیل بزنیدD": ینی جوری که یه ایمیل می‌نویسید، آدرس ایمیل خودتونم اون پایین می‌نویسین، و بعدش تعیین می‌کنین که چه زمانی در آینده بهتون ارسال بشه... و خب من برای یه سال بعد تنظیمش کردم، سادستD": ... حیح.

 

 

پی‌نوشت: سلام میـــنااا D": *دست تکون دادن*

پی‌نوشت: فردا سال تحویلهT-T *فین فین* 

پی‌نوشت: ولی چرا حسش اینجوریه... یه پست برای پایان سال باید بذارم ولی نمی‌دونم دقیقا چی بنویسم. ینی کاملا حس عید و نوروز رو دارم ولی حس سال جدید رو نه._. عجیبه.

 

  • ۹
  • نظرات [ ۷ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۲۸ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 6

    15- چیز هایی که قبلا نداشتید اما الان به دستشان آوردید.
    -موهای رنگ شده. (سال قبل فقط یه تیکه‌ی کوچیک رو رنگ کردم. امسال کل موهامو. 2 بار.) 

    -ورژن انگلیسی Red Queen و King's Cage (سنتایبنساتنانتات)

    -گوشی! و لپتاپ<:

    -هم اتاقیD: یا به عبارتی، دوستای جدیدTT

    -کارت دانشجویی! T-T و کارت بانکی.-.

    -تجربه‌ی زندگی توی یه شهر دیگه دور از خانوادم.

    -تجربه‌ی درس خوندن توی کافه.

    -تجربه‌ی مسافرت رفتن با هیونگ و کیدو. (نمی‌دونم می‌شه اسمشو مسافرت گذاشت یا نه. تقریبا 2 روز بیرون شهر بودیم، توی ویلای هیونگ... مسافرت محسوب می‌شه دیگه؟)

    -تجربه‌ی *** ** ** ***** ** **** ***** ***. *درخشش* باید سانسورش می‌کردمD": 

    -تجربه‌ی دیدن یه دوست مجازی در واقعیت(":

    -عزت نفس (؟!)

     

    (ولی خب همچنان کلی چیز دیگه هست، مثلا اون لباس پیش خدمتی، یا صاحب شدن قلم مو و آبرنگ مامانم و کتونی‌های طوسی داداشم، دستکش‌های توری، دعوتنامه برای یه ورک‌شاپ بین المللی، فلاکسTT... حیح.)

     

    16-ده نفر از افرادی که بابت آشنایی با آنها در امسال خرسندید؟
    من همیشه توی جواب دادن به سوال‌هایی که باید از افراد خاصی نام ببرم مشکل دارم._. ... افرادی که از آشنایی باهاشون خرسندم؟ خب خیلی سخته جواب دادن بهش. با بعضیا اصلا "آشنا" نشدم، فقط فهمیدم وجود دارن و شاید یه سلام علیکی داشتیم با هم._. با بیشتریاشون احتمالا اگه بیشتر حرف بزنم اصلا ازشون خوشم نیاد. (نمی‌دونم در مورد این اخلاقم چقدر آشنایی دارین، ولی من تو اینجور مواقع خیلی آدم سخت گیری می‌شم. و خیلی وقتا چیزای خیلی کوچیک و کم اهمیتی رو اعصابم می‌رن و باعث انزجار و ناراحتیم می‌شن. برای همین دارم می‌گم... اگه با همون آدمایی که توی برخورد اول حس خوبی ازشون گرفتم بیشتر حرف زدم و بعد به این نتیجه رسیدم که طرف خیلی آدم مزخرفیه چی؟._. امیدوارم بفهمید منظورمو... واقعا خیلی وقتا آدما اون چیزی که از دور به نظر می‌رسه نیستن. از نزدیک خیلی کریپی‌ترن. حداقل به شیوه‌ای که نتونید جور شید باهاشون) ...

    درکل اگه بخوام بدون پیچوندن ماجرا به سوال جواب بدم، باید بگم هم‌اتاقیام، یه سری از افرادی که امسال به بیان پیوستن، (وای بعضیاتون اونقدر باهام سافتید که اصن نمی‌تانمTT) و حدودا یکی دو نفر دیگه که از طریق اینستا شناختمشون. (اینا اصلا نمی‌دونن من وجود دارم*تمشاخ* ولی خب دیدنشون باعث شد یه چیزایی رو بفهمم. و این مایه‌ی خرسندیه.)

     

    پی‌نوشت: آقا یه چیز بامزه این وسط تعریف کنم؟ من خوابم خیلی سنگینه. بعد تو خوابگاه وقتی آلارم می‌ذاشتم همه با صدای آلارمم بیدار می‌شدن جز خودم. *تمشاخ* بعد آخرش گفتن که داداش تو کلا آلارم نذار ما خودمون بیدارت می‌کنیم._.  بعدش بیچاره‌ها هرچی تلاش می‌کردن نمی‌تونستن بیدارم کننXD حالا تصور کنین صدای ریخته شدن چایی توی لیوان به قدری لذت بخشه که حتی منی که اینقدر خوابم سنگیه رو هم بیدار می‌کنهT^T *مامامـــیییا*

    پی‌نوشت: دارلینگم کتاب "همسایه‌ی من، توتورو" رو برام فرستاده(": و اصلا نمی‌تونین تصور کنین چقدررر کیوته(": ...وای... با هر خطش اکلیلی می‌شم. *درخششششش*

    پی‌نوشت: اونجا که بودم خیلی از آسمون عکس می‌گرفتم. و جمله‌ی "عه آسمونو نگا!" تقریبا اصلا از دهنم نمی‌افتاد. پگاه یه بار بهم گفت:"خیلی آسمونو دوست داری نه؟" و نمی‌دونم چرا این حرفش منو تا مدت‌ها سافت و اکلیلی کرده بود(""": (پگاه خودشم اشاره کرد همین عشقی که من به آسمون دارم رو به چمن دارهTT)

    پی‌نوشت: اممم... حرف آسمون شد. اونجا که بودم یه قصه‌ی کذایی در مورد آسمون نوشتم. ولی فکر نمی‌کنم هیچوقت پستش کنم... نمی‌دونم، جالب نیست اصلا.

     

  • ۱۳
  • نظرات [ ۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۲۷ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 5

    12- مشکلاتی از زندگی شما که می‌خواهید در سال آینده آنها را حل کنید نام ببرید. چه کاری باید انجام دهید؟
    اول، درست کردن ساعت خوابمه.

    راه حل: خب مشخصه"-"

    دوم، مشکل مهارت‌های اجتماعی ناچیزم. مخصوصا الان که وارد دانشگاه شدم توی لاک خودم بودن واقعا جواب نمی‌ده. (نه این که اذیت بشم. اتفاقا هنوزم زمان‌هایی که تنهام و کسی کاری به کارم نداره احساس خوشبختی عمیقی پیدا می‌کنم._. و هنوووز از این که آدم دور و اطرافم باشه لذت نمی‌برم. در واقع هنوز همونقدر درونگرام. در واقع منظورم از این که غیر اجتماعی بودن جواب نمی‌ده اینه که نمی‌تونی تنهایی از پس همه چی بر بیای. و خب در مورد یه سری مسائل دیگه هم متاسفانه وابسته به بقیه‌ای. مثلا استاد ازت خوشش نیاد ممکنه نمره نده بهت:/ می‌دونین...)

    راه حل: به مولا نمی‌دونم._. چون در واقع نمی‌خوام اون لذتی که در تنهایی خودم دارم رو از دست بدم. دلم نمی‌خواد خوشحالیم وابسته به آدمای دیگه باشه که اگه یه روز نبودن پوچ بشم. و خب همزمان می‌دونم که باید تعامل هم داشته باشم با بقیه. تو یکی از وبینارهایی که شرکت کرده بودم گفتن که فقط تظاهر کن که خیلی اجتماعی هستی. ولی خب من یدونه سلام نتونستم کنم به همکلاسیام._. ... لعنت بهش.

    سوم، نداشتن تمرکز. افکارم خیلی جسته گریخته‌ان. یه مدت می‌شه که در لحظه هر کاری دلم خواسته کردم. و خب این به خاطر این بود که بعد کنکور می‌خواستم به خودم استراحت بدم و ناراضی نیستم. ولی دیگه بسه D":

    راه حل: قدیما یه Black Box داشتم. فکرایی که جلوی تمرکزمو می‌گرفتن رو می‌نوشتم و می‌نداختم توش. جواب می‌داد. بازم باید همون کارو کنم. + یه پلی لیست توی سَوند کلود داشتم که توش حدودا سی تا آهنگ بی‌کلام بود که به تمرکزم کمک می‌کرد. (خیلی خوب بود، چون وقتی هم باید روی یه چیزی تمرکز کنی هم مغزت اونقدر بیش فعاله که 24/7 مشغول overthink عه، وقتی یه چیزی گوش می‌دی انگار انرژی اضافه شو صرف شنیدن می‌کنه و دیگه وقت برای فکرای اضافی نیست D:) البته اون پلی لیستو گم کردم^-^... 

     

    13- لیستی از فیلم، سریال و یا انیمه‌هایی که می‌خواهید در سال آینده حتما مشاهده کنید بنویسید.

    چه سوال دلنوازی D:

    در مورد انیمه فکر کنم قبلا جواب دادم، از بین انیمه‌هایی که توی این پست اشاره کردم می‌خوام ببینم فقط Takt op Destiny و To your eternity رو دیدم و بقیه موندن._. الان هم دارم مانستر نگاه می‌کنم^-^

    و در مورد فیلم و سریال هم معمولا وقتی لیست می‌نویسم اصلا طبقش پیش نمی‌رم برای همون ترجیحا نمی‌نویسم و همینجوری دلی نگاه می‌کنم._.

    شما در کل پیشنهادی دارین؟ اگه فیلم، سریال یا انیمه‌ی قشنگی دیدین حتما بهم بگین^-^

    (ذاتا همین الانشم کیدو و هیونگ کلی چیز معرفی کردن. و منم از اونایی نیستم که خودمو زخمی کنم و روز و شب چیز میز نگاه کنم._.)

     

    +یه چیز دیگه! 

    علاوه بر اینا، اگه پادکست خوبی هم سراغ دارین بهم معرفی کنین. همچنین از چنل یوتیوب هم استقبال می‌کنم^-^ (از این چنل‌های ری‌اکت و اینا نباشه... یه چیزی که محتوا داشته باشه._. مثلا مدگل خیلی خوبن ویدیوهاش(": ایرانی خارجی هم فرقی نداره^^) 

     

    14- پنج مکان تفریحی که می‌خواهید در سال آینده به آنجا سفر کنید؟

    مورد اول، کوه. به مولا دیگه امسال من سبلان رو فتح می‌کنم:/ 

    در مورد چهار مورد بعدی، اینطوریه که مکان تفریحی به خصوصی مد نظرم نیست، بیشتر خود شهر مد نظرمه. 

    که قطعا یکیش تهرانه و دیگری تبریز"^" تاکیدم روی اینه که با هیونگ و کیدو برمT-T...

    و در آخر، با این که می‌دونم دور از انتظاره می‌خوام امسال جنوب هم برم. شهرای جنوبی رو خیلی دوست دارم... دلم می‌خواد بازم برم قشم(*: ... 

     

     

    پی‌نوشت: آقا._. بعضیاتون چه مرگتونه؟._. سال پیش وارد قرن جدید شدیم._. چرا می‌گید امسال وارد قرن جدید می‌شیم._. فشار منو نبرید بالا._. تمام سال‌هایی که هزار و سیصد داشتن یه قرن محسوب می‌شن، تمام سال‌هایی که هزار و چهارصد دارن هم یه قرن.___. غیر این چیزی بگید سرتونو با همین کاتانا می‌زنم._.

    (طبق فرمول تعداد: 100=1+1300-1399) عیح.

    پی‌نوشت: دیروز مثلا چهارشنبه سوری بود، بعد داشت برف می‌بارییدددد"-"... وسط برفا آتیش روشن کردیم"-"...

     

  • ۱۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • Maglonya ~♡
    • چهارشنبه ۲۵ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 4

    9- سه عادت شما که لازم است در سال آینده برای حذفشان تلاش کنید؟
    اول، دیر بیدار شدن.

    دوم، وقت تلف کردن.

    سوم، بهونه تراشیدن.

     

    10- یک آرزو برای سال آینده؟
    یک آرزو؟

    من آرزوهای زیادی برای سال جدید دارم. نمی‌تونم فقط یکیشو بگم. 

    تازه؛ اگه آرزوها رو بگی دیگه برآورده نمی‌شن^-^

     

    11- سه راه درآمد شما که می‌توانید برای سال آینده آنها را گسترش دهید؟
    تو پست‌های قبلی گفتم که یه جورایی دنبال درآمد هستم. (حتی اگه خیلی کم باشه.) 

    و واقعا اگه سه تا راه توی ذهنم بود که می‌تونستم عملیشون کنم که تا الان کار و درآمد داشتم._. ...

    تنها چیزی که توی سال جدید برام ممکنه، (و یا حداقل در حاضر توی ذهنم می‌گنجه.) تدریس زبانه. میو^-^

     

     

    +امروز یکی از شکری‌ترین روزهای زندگیم بود... یه بسته‌ی شکری برام اومد... از طرف سنتاکو(""": اوکی ببینید تولد من سوم آبانه. *تمشاخ* بعد این بسته‌ای که سنتاکو برام فرستاده بود در اصل کادوی تولدم بود. *بازم تمشاخ*... و خب قطعا خیلی خوشحالم کرد... و خیلی غیرمنتظر بود(*: شاید یه پست از امروز نوشتم؟ نمی‌دونم.

     

    پی‌نوشت: هوا امروز خیلی سرد بود:/ 

    پی‌نوشت: باید برای سال جدید قالب عوض کنم؟ یه جورایی حس می‌کنم این قالب قدیمی شده. و از طرف دیگه واقعا حوصله ندارم یکی جدیدشو درست کنم... و هیچ ایده‌ای هم براش ندارم._. پیف.

  • ۱۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • Maglonya ~♡
    • سه شنبه ۲۴ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 3

    5- یک جمله (شعار) برای سال آینده خود انتخاب کنید‌ که به شما انگیزه می‌دهد به خوبی ادامه بدهید. آن را بخاطر بسپارید.

    معمولا از شعار دادن خوشم نمی‌اد. 

    در واقع یه جورایی برام تبدیل به یه فعل منفی شده و بیشتر حس می‌کنم دارم با مدام تکرار کردنش خودمو گول می‌زنم و یه برچسب به پیشونیم چسبوندم. در صورتی که ممکنه خیلی وقتا خودم طبقش رفتار نکنم.

    بیشتر به نظرم شاید لازم باشه سال جدید یه سری مفاهیم رو توی ذهنم نگه دارم و توی روزای ناامیدیم به خودم یاد آوری کنم. 

    مثل اون نقل قولی که می‌گفت تلاش کردن شاید همیشه نتیجش موفقیت نباشه، اما قطعا حسرت و پشیمونی نیست. 

     

    +نمی‌دونم به این سوال مربوط می‌شه یا نه. ولی دیروز با هیونگ و کیدو رفتیم بیرون و یه کم چرخیدیم و ناهار خوردیم. بعدش من باید می‌رفتم زبانکده چون یه جشن کوچیک داشتیم. وقتی که دیگه تموم شد، فقط من مونده بودم و منشی و معلمم. چون بابام یه کم دیر کرده بود که بیاد دنبالم. معلمم ازم پرسید که به مهاجرت فکر می‌کنم یا نه؟ و این که وضع دانشگاهم چطوره و استادام چجوری‌ان و این چیزا. در کنار تمام راهنمایی‌هاش، بهم گفت که زندگی شاید کوتاه باشه، ولی به اندازه‌ای طول می‌کشه که سراسرش پر از پستی بلندی‌هایی باشه که الان اصلا تو مغزم نگنجه. بهم گفت هنوز خودمو خوب نشناختم. و طبیعیه چون سنم کمه و سال‌های آینده، موقعیت‌هایی برام پیش خواهند اومد که منو بیشتر به خودم می‌شناسونن. گفت یه سری چیزا هستن که هیچوقت درون آدم نمی‌میرن و از بین نمی‌رن و تا وقتی بمیری اونارو داخل روحت داری. پس اصلا نگران این نباش که خودت رو گم کنی. 

    راستش مکالمه‌ی اون روز شاید در حد یه ربع یا بیست دقیقه بود. ولی خیلی قشنگ بود و شاید واقعا بهش احتیاج داشتم و چیزایی که گفت رو هم می‌خوام سال جدید کاملا تو ذهنم نگه‌ دارم. معلم زبانم یکی از دوست داشتنی‌ترین آدم‌هاییه که می‌شناسم.

     

    6- پنج مورد از درس‌هایی که امسال آموختید و برای سال آینده به دردتان می‌خورد و نباید آنها را فراموش کنید.

    اول، تو هیچوقت نمی‌تونی کسی رو کامل بشناسی. چون فقط اون وجه از اون آدم رو دیدی که خودش تصمیم گرفته نشونت بده. آدم‌ها وجه‌های مختلفی دارن که تو شرایط مختلف نشونشون می‌دن. پس اگه یکی زد تصوراتتو خراب کرد جوری که انتظار نداشتی، این کاملا مشکل خودته.

    دوم، حرف‌ها و احساساتی وجود دارن که هیچوقت کسی درکشون نمی‌کنه. توی اینجور مواقع فقط خودت می‌تونی به خودت کمک کنی. این که از کسی انتظار داشته باشی تو این حال بیاد دستتو بگیره، فقط به خودت آسیب می‌زنه. چون "اون‌ها درک نمی‌کنن."

    سوم، نمی‌تونی یه منزوی ساکت باشی و همزمان توی این دنیا دووم بیاری. حتی اگه نمی‌تونی یه بروگرای خوش مشرب باشی، فقط جلوی بقیه تظاهر کن که هستی.

    چهارم، قرار نیست در مورد همه‌ی تصمیماتت به همه توضیح بدی و دلیل بیاری و بابت هرچیزی عذر خواهی کنی. مخصوصا در مورد چیزایی که هیچوقت هیچ تعهدی رو در موردشون گردن نگرفتی. به اون آدم‌های فضول هم رو نده. 

    پنجم، عشق؟ Bullshit.

     

    7- فکر می‌کنید لازم است برای اینکه حالتان در سال جدید خوب باشد چه کارهای ساده اما موثری انجام دهید؟ لیستی از آنها تهیه کنید.
    خب... 

    آهنگ بیکلام بیشتر گوش کنم. 

    وقتی رنگ‌ موهام خراب شد دوباره رنگشون کنم.

    روی میزم گل بذارم.

    نقاشی بکشم و پادکست گوش کنم همراهش.

    لباس بدوزم، پارچه‌هارو بشناسم.

    بهتر انگلیسی حرف بزنم.

    بیشتر تنهایی بیرون برم.

    کتاب‌هایی که لیستشون کردم رو بخونم.

    صبحا زود بیدار شم.

    بیشتر و بهتر درس بخونم.

    لباس‌هایی که دوست دارمو بپوشم.

    مسافرت برم.

     

    8- چیز هایی که امسال قدرشان را فهمیدید و لازم است در سال آینده بیشتر به آنها اهمیت دهید لیست کنید.

    نمی‌دونم باید جواب این سوالو چطوری بدم... چیزای زیادی هست... حتی بدی‌های امسال هم خوب بود، درس‌های جدید بهم داد. 

    شاید برای این سوال بشه گفت کل زندگیم؟ 
     


    پی‌نوشت: نمی‌فهمم چرا بعضیا ادعای بدبختی و افسردگی می‌کنن در صورتی که باقلوا وجود داره.

    پی‌نوشت: چراااا اینقدر همه چی گرونهههه؟؟؟ 

     

  • ۱۴
  • نظرات [ ۵ ]
    • Maglonya ~♡
    • دوشنبه ۲۳ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 2

    2- ده تا از عادت های خوبی که به نظرتان لازم است در سال اینده درون خودتان تقویت کنید را بنویسید. چه چیزی باعث شد امسال نتوانید آنها را داشته باشید؟ چگونه می‌توانید آن علت‌ها را از بین ببرید؟

    ده تا...

    اول: هر روز کتاب خوندن.

    - چون تنبلی کردم. و یه سری کتاب هم که برداشتم بخونم یه مقدار خشک و نچسب بودن رغبت نکردم ادامه بدمشون حقیقتا._. ...

    - به نظرم روزی یه صفحه هم بخونم بهتر از اینه که کلا نخونم، پس فقط کافیه تو برنامه روزانم بگنجونمش.

    دوم: سحر خیز بودن.

    - تقریبا تا آبان ماه سحر خیز بودم و بین 6 تا 8 صبح بیدار می‌شدم. ولی بعدش به دلایل شخصی گند خورد توش و دیگه سعی نکردم به روال قبلم برگردم...

    - هر روز کافیه نیم ساعت زودتر بیدار شم، برای قبل از ظهرم کارهای مهم و اساسی رو قرار بدم که مجبور باشم برای انجام دادنشون بیدار شم._. می‌خوام مثل قبل از 6 بیدار شمT-T

    سوم: نماز خوندن.

    - بیشتر وقتا یادم می‌ره. اینطوری نیست که کلا نخونما. ولی خب کاهلی می‌کنم... 

    - یا باید آلارم بذارم، یا به کسی بگم یادم بندازه، یا همون اول وقت بخونم تموم شه بره._. ... 

    چهارم: نوشتن ژورنال.

    - حقیقتا برای آدمی که اهل عمل کردن به برنامه‌هاشه خیلی پیشنهاد خوبیه. من ژونال رو از آبان ماه شروع کردم و تا اواسط بهمن ادامه دادم. بعدش اینقدر سرم با امتحانات شلوغ شد که بیخیالش شدم._. اسفند ماه هم که استراحت دادم به خودم.

    - مشکل خاصی وجود نداره. فقط شبا قبل خواب باید کارای اون روز رو تیک بزنم و کارای فردا رو بنویسمTT

    پنجم: به موقع و کامل درس خوندن.

    - انصافا تنبلی زیاد کردم. و به جز دو ماه اول که جو گیر بودم دیگه کلا درس نخوندم و سر امتحانات دهنم سرویس گشت._. ولی بعد از این باید درست حسابی بخونم... درسای ترم‌های جدید خیلی سختننننT-T

    - راه حل؟ راه حل خاصی نداره. فقط کافیه عین آدم جزوه بنویسمTT

    ششم: تعامل.

    - بله عزیزان من. ترم دوم شروع شده بعد من هنوز به نصف بیشتر همکلاسی‌هام حتی سلام هم ندادم._. به جز هم اتاقی‌هام، بقیه رو وقتی می‌دیدم فرار کرده و در نقطه‌ی نامعلومی محو می‌شدم._. پسر دخترم نداره._. واقعا توی برقراری ارتباط با بقیه خیلی خیلی ضعیفمTT

    - راه حل... راه حلی سراغ ندارم خودم. وقتی باید با آدم جدیدی ارتباط بگیرم و بعد از ارتباطو ادامه بدم اصلا لال می‌شم کامل. و این بده._. شما راه حلی دارین؟TT

    هفتم: مدیریت مالی.

    - فقط یه ماه خرجم به عهده‌ی خودم بود و از یه جا به بعد اصلا نفهمیدم این پولا خرج چی شدن._. 

    - حتما باید بنویسم هر روز چی خرج کردم و چی خریدم. و از خریدای غیر ضروری هم به شدت خودداری بنمایم/._.

    هشتم: نوشتن.

    - شاید احساس ضعف؟ چیزهای زیادی تو ذهنم هست که می‌خوام بنویسمشون ولی انسجام ندارن. و همینجوری جسته و گریخته این ور اون ور نوشتمشون. بعضیاشون می‌تونن ایده‌های خوبی باشن.

    - نباید از این که نوشته‌هام به دردنخورن بترسمTT اصلا باشن. که چی؟TT تازه بعدا هر وقت که دلم خواست می‌تونم اصلاحشون کنم... حیح.

    نهم: عدم لجبازی.

    - من واقعا از تغییر کردن بدم می‌اد. در صورتی که خیلی وقتا یه سری تغییرات به نفعم بودن و حالمو بهتر کردن.

    - بچ فقط کافیه چیزای غلط رو از زندگیم و رفتارهام حذف کنم. قرار نیست همه چی ایده‌آل باشه.

    دهم: ورزش (؟!)

    - من از ورزش کردن متنفرم. دلیلشم اینه که عرق می‌کنم. و از عرق کردن هم متنفرمممم.

    - انتظار زیادی از خودم ندارم. تابستون می‌خوام هر هفته برم دوچرخه سواری... و روزای دیگه رو واقعا هیچ ایده‌ای ندارم. چون می‌دونم قرار نیست انجام بدم:/

     

    3- سه چیز که به نظرتان لازم است در سال آینده به خوبی یاد بگیرید؟

    - یه سری مهارت، مثل همونایی که تو پست قبلی گفتم.

    - زبان((""": ... (شاید یه زبان جدید رو شروع کردم...)

    - یه سری مهارت‌های اجتماعی. (از جمله سلام کردن به همکلاسی‌های جدید:/)

     

    4- فکر می‌کنید در سال آینده باید از چه چیزها و چه کسانی دور بمانید؟ چرا؟

    دو سال اخیر به اندازه‌ای تجربه‌های فاکی بغضناک داشتم که بتونم کامل به این سوال جواب بدم._. 

    1. آدمای بی‌ثبات، اونایی که تکلیفشون با خودشون مشخص نیست یا "خود کنترلی" ندارن. من شخصا مودی‌ام. و تا یه حدی تردید داشتن و دمدمی مزاج بودن واقعا مشکل نداره. ولی بیشتر از اون حد نه... واقعا تحمل ندارم.

    2. آدمایی که ازت انتظارات نجومی بی‌پایان دارن و حتی کارایی که کردی رو نمی‌بینن. 

    3. آدمایی که بهت دروغ می‌گن. حتی اگه خیلی دوسش داشته باشی و برات عزیز باشه... 

    4. اونایی که آدم حسابت نمی‌کنن. اهمیت یا ارزش قائل نیستن برات و سعی نمی‌کنن درکت کنن.

    5. آدمایی که مسخره‌ـت می‌کنن و باعث می‌شن احساس بدی به خودت داشته باشی و فکر کنی توی این دنیا تنهاترینی.

    6. آدمایی که شخصیت کنترل‌گر دارن. تو تک تک امورات زندگیت سرک می‌کشن و در مورد هر چیز و ناچیزی نظر می‌دن و عملا به "حریم شخصی" اعتقاد ندارن.

     

     

    پی‌نوشت: ساعت دو و نیمه._. ... چرا تا الان بیدارم؟

    پی‌نوشت: فردا قراره هیونگ و کیدو رو ببینم<":

    پی‌نوشت: روی میز و یکی از قفسه‌هامو یه مقدار تغییر دادم. یادمه مینوری توی یکی از ویدیوهاش (که کل دکور اتاقش رو تغییر می‌داد) گفتش که ترجیح می‌ده تند تند دکور عوض کنه چون هم سرگرمش می‌کنه و هم باعث می‌شه همیشه حس تازگی داشته باشه. و منم سعی کردم امتحان کنم... و راست می‌گه. حس تازگی می‌ده با این که همون وسیله‌هارو فقط یه مدل دیگه چیدم._.

  • ۱۱
  • نظرات [ ۷ ]
    • Maglonya ~♡
    • شنبه ۲۱ اسفند ۰۰

    نقشه کشی~ 1

    قبل از این که پست رو شروع کنم یه نکته‌ای رو لازمه که بگم. نوشته‌های کوفتی این وبلاگ رو تحت هیچ عنوانی حق ندارید جای دیگه منتشر کنید. من اعصاب دراما و دعواهای بچگونه ندارم. پس لطفا شعور داشته باشید و از "کپی / پِیست" استفاده نکنید. 

     

     

    1- برای سال آینده چه هدف‌هایی دارید که مصمم هستید به آنها برسید؟ برای رسیدن به آنها برنامه دارید؟ موانعتان را لیست کنید و راه‌های پشت سر گذاشتن آنها را بنویسید.

    اممم باشه. (خیلی حس عجیبی داره که در مورد هدفم حرف بزنم... من معمولا اونقدری جسارت ندارم که هدفامو اینقدر واضح به زبون بیارم و توی یه جای عمومی بنویسم. مخصوصا این که جدیدا دارم می‌بینم حتی مزخرفاتمم امنیت ندارن:/) 
     

    اول: تتو + پیرسینگ

    موانع: راستش یه مقدار می‌ترسیدم. مخصوصا در مورد پیرسینگ. (بچ اگه عفونت کنه چه خاکی به سرم بریزم؟) مدت کوتاهیه که تغییر عقیده دادم و دلم خواسته که گوشم یه سوراخ دیگه داشته باشه... به غیر از این مشکل دیگه‌ای نیست... مامانمم راضی کردم<:

    برنامه: مامانم یه نفر رو توی تبریز می‌شناسه برای تتو... و فقط لازمه که باسن مبارک رو جمع کنم و یه راه تقریبا 3 ساعته رو تا تبریز برم. شاید اصلا سه نفری با هیونگ و کیدو رفتیم<:

     

    دوم: TTC 

    برنامه: واقعیت اینه که من برای TTC ثبت نام کردم فقط کلاسش هنوز شروع نشده. در واقع اقدامات اولیه انجام شده از قبل<:

    موانع: خب اگه در مورد TTC نمی‌دونید، باید بگم یه دوره‌ی کوتاهه که بعد گذروندنش می‌تونید زبان درس بدید<: اینطوری نیست که بگم زبانم خیلی خوبه و فوق‌العادست و اینا|B ولی در حدی هست که بتونم این دوره رو شرکت کنم و بعدش یه کار گیر بیارم. تنها مشکلم اینه که دانشگاهم یه شهر دیگست. (این مشکل بزرگیه. چون باعث می‌شه مجبور باشم کلاس‌های غیرحضوری بردارم، با برنامه‌ی کلاس و امتحانات دانشگاهم هماهنگش کنم، همچنین به "اینترنت" و "مکان" مناسب احتیاج دارم. که قرار نیست به این راحتیا به دست بیاد<:)

    +واقعیت اینه که از وقتی مدرسه رو تموم کردم احساس می‌کنم انگل اجتماعم|B مخصوصا وقتایی که از مامان بابام می‌خوام بهم پول بدن یا چیزی بخرن. نه این که اونا چیزی بگن. فقط خودم حس خیلی خیلی بدی دارم. برای همون دلم می‌خواد سال جدید یه چس مثقال درآمد داشته باشم برای خودم<""": 

     

    سوم: نقاشی + عکاسی

    موانع: درکل فکر نمی‌کنم آدمی باشم که کمبود اعتماد به نفس داره. ولی هر وقت حرف از نقاشی کشیدن یا عکاسی کردن می‌شه، به طرز شدیدی احساس ناامنی و به درد نخور بودن می‌کنم. به حدی که اگه کسی ازم حتی تعریف هم کنه در وهله‌ی اول احساس می‌کنم از سر ترحمه و اینجوری می‌گه که ناراحت نشم._. (و این شاید یکی از دارک‌ترین قسمت‌های من باشه. که بعید می‌دونم تاحالا در موردش با کسی صحبت کرده باشم. و این که اینجوری شدم هم دلیل داره... ولی خب...)

    برنامه: تنها چیزی که از خودم می‌خوام در این مورد، اینه که فقط بیشتر روی این دوتا تمرین کنم. سوژه‌ها و تکنیک‌های جدید رو امتحان کنم. خیلی بدم می‌اد از این که وقتی می‌تونم انجامشون بدم، فقط ازشون می‌ترسم... (تو خوابگاه که بودم، هم اتاقیام از عکس‌هایی که ازشون می‌گرفتم یه مقدار زیادی تعریف می‌کردن... همین باعث شد فکر کنم واقعا جای پیشرفت دارم. حتی مرجان خانوم یه بار عکسایی که من ازش گرفته بودم رو به داداشش فرستاده بود، و واکنش داداشش این بود که "ببینم تو جمعتون عکاس دارین؟" نمی‌دونم جدی اینقدر خوب به نظر می‌اومدن یا چی... پیفففف)

     

    چهارم: خیاطی

    موانع: چرخ خیاطی خراب!

    برنامه: عشقی که من به نخ و پارچه و دوختن دارم غیرقابل توصیفه. مدت‌هاست مدام فکر می‌کنم چرا طراحی لباسی چیزی نخوندم. *افسوس* به هرحال... چرخ خیاطیمون کاملا داغون شده و یه خط صافم نمی‌تونه بدوزه. برای سال جدید فقط می‌خوام یه چرخ‌ خیاطی جدید بگیرم... و یه سری کلاس هم شرکت کنم براش. (اینطوری که دارم می‌گم به نظر می‌رسه همینجوری یهویی یه چیزی پروندم. ولی واقعا مدت خیلی زیادیه که بهش فکر می‌کنم. حتی برای خریدن یه چرخ خیاطی جدید قصد دارم النگوهامو بفروشم^-^ *جوری که از طلا بدم می‌اد*)

     

    پنجم: بیشتر کتاب خوندن

    موانع: منظورم از کتاب، فقط رمان و این چیزا نیست. این "کتاب" ای که گفتم حتی کتابای درسی و دانشگاهی و زبان رو هم شامل می‌شه. و هر کدوم از این دسته‌ها برای خودشون موانع جداگونه دارن که بیشتر شبیه بهونه‌ان:/ تهش می‌رسه به تنبلیم. بله. تنبلی.

    برنامه: اولا که هر ماه باید بر اساس برنامه‌ای که برای اون ماه دارم یه پولی کنار بذارم برای خریدن اون کتاب مورد نظر. و بعدش فقط باید خوندن اون کتاب رو توی برنامه‌ی روزانم بگنجونم. (دیدین یه سریا یه ساعت برنامه ریزی می‌کنن بعد عمل نمی‌کنن؟ خب من از اینا نیستم. اگه برنامه ریزی کنم بدون شک بهش عمل می‌کنم. *اگه* برنامه ریزی کنم...)

    موارد دیگه‌ای هم هست، ولی فکر کنم همینا کافی باشن D":

     

     

    اممم... این چالش رو میتسوری شروع کرده. (بله لطفا به روم نیارین که از شدت گشادی 10 روز دیرتر شروعش کردم.) 

    می‌خواستم هر روز به سوالای دو روز جواب بدم که تا آخر اسفند تموم شه. ولی خب این خیلی طولانی شد فکر کنم"-"... سوالایی که جوابشون کوتاه‌تر بود رو پشت سر هم می‌ذارم که به موقع تموم شهTT

     

    پی‌نوشت: ولی واقعا. کی باورش می‌شه ده روز دیگه عیده و سال جدید شروع می‌شه...

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • Maglonya ~♡
    • جمعه ۲۰ اسفند ۰۰
    زندگی مثل یه نمایشه که از قبل هیچوقت براش تمرین نکردی، پس آواز بخون، اشک بریز، برقص و بخند و با تمام وجودت زندگی کن قبل از این که نمایش بدون هیچ تشویقی تموم بشه [= ...

    -چارلی چاپلین

    *:・゚

    ~ما هیچوقت فراموش نمی شیم^^*

    *:・゚✧

    𝖂𝖊 𝖜𝖎𝖑𝖑 𝖗𝖎𝖘𝖊 𝖆𝖓𝖉 𝖘𝖍𝖎𝖓𝖊,
    𝕽𝕰𝕯 𝖆𝖘 𝖙𝖍𝖊 𝖉𝖆𝖜𝖓.

    :☆*・'

    *'I LOVE YOU 3000'*

    :*:・゚

    ~名前のない怪物~
    *Namae no nai kaibutsu*

    *:・゚✧

    ☾ STAN LOOΠΔ ☽

    ♫•*¨

    ,Dear me
    I know you're tired. but you can handle this. The future me is waiting, Don't make her disappointed.
    .With love, me
    3>
    نویسنده:
    پیوندها: