قبل از این که پست رو شروع کنم یه نکتهای رو لازمه که بگم. نوشتههای کوفتی این وبلاگ رو تحت هیچ عنوانی حق ندارید جای دیگه منتشر کنید. من اعصاب دراما و دعواهای بچگونه ندارم. پس لطفا شعور داشته باشید و از "کپی / پِیست" استفاده نکنید.
1- برای سال آینده چه هدفهایی دارید که مصمم هستید به آنها برسید؟ برای رسیدن به آنها برنامه دارید؟ موانعتان را لیست کنید و راههای پشت سر گذاشتن آنها را بنویسید.
اممم باشه. (خیلی حس عجیبی داره که در مورد هدفم حرف بزنم... من معمولا اونقدری جسارت ندارم که هدفامو اینقدر واضح به زبون بیارم و توی یه جای عمومی بنویسم. مخصوصا این که جدیدا دارم میبینم حتی مزخرفاتمم امنیت ندارن:/)
اول: تتو + پیرسینگ
موانع: راستش یه مقدار میترسیدم. مخصوصا در مورد پیرسینگ. (بچ اگه عفونت کنه چه خاکی به سرم بریزم؟) مدت کوتاهیه که تغییر عقیده دادم و دلم خواسته که گوشم یه سوراخ دیگه داشته باشه... به غیر از این مشکل دیگهای نیست... مامانمم راضی کردم<:
برنامه: مامانم یه نفر رو توی تبریز میشناسه برای تتو... و فقط لازمه که باسن مبارک رو جمع کنم و یه راه تقریبا 3 ساعته رو تا تبریز برم. شاید اصلا سه نفری با هیونگ و کیدو رفتیم<:
دوم: TTC
برنامه: واقعیت اینه که من برای TTC ثبت نام کردم فقط کلاسش هنوز شروع نشده. در واقع اقدامات اولیه انجام شده از قبل<:
موانع: خب اگه در مورد TTC نمیدونید، باید بگم یه دورهی کوتاهه که بعد گذروندنش میتونید زبان درس بدید<: اینطوری نیست که بگم زبانم خیلی خوبه و فوقالعادست و اینا|B ولی در حدی هست که بتونم این دوره رو شرکت کنم و بعدش یه کار گیر بیارم. تنها مشکلم اینه که دانشگاهم یه شهر دیگست. (این مشکل بزرگیه. چون باعث میشه مجبور باشم کلاسهای غیرحضوری بردارم، با برنامهی کلاس و امتحانات دانشگاهم هماهنگش کنم، همچنین به "اینترنت" و "مکان" مناسب احتیاج دارم. که قرار نیست به این راحتیا به دست بیاد<:)
+واقعیت اینه که از وقتی مدرسه رو تموم کردم احساس میکنم انگل اجتماعم|B مخصوصا وقتایی که از مامان بابام میخوام بهم پول بدن یا چیزی بخرن. نه این که اونا چیزی بگن. فقط خودم حس خیلی خیلی بدی دارم. برای همون دلم میخواد سال جدید یه چس مثقال درآمد داشته باشم برای خودم<""":
سوم: نقاشی + عکاسی
موانع: درکل فکر نمیکنم آدمی باشم که کمبود اعتماد به نفس داره. ولی هر وقت حرف از نقاشی کشیدن یا عکاسی کردن میشه، به طرز شدیدی احساس ناامنی و به درد نخور بودن میکنم. به حدی که اگه کسی ازم حتی تعریف هم کنه در وهلهی اول احساس میکنم از سر ترحمه و اینجوری میگه که ناراحت نشم._. (و این شاید یکی از دارکترین قسمتهای من باشه. که بعید میدونم تاحالا در موردش با کسی صحبت کرده باشم. و این که اینجوری شدم هم دلیل داره... ولی خب...)
برنامه: تنها چیزی که از خودم میخوام در این مورد، اینه که فقط بیشتر روی این دوتا تمرین کنم. سوژهها و تکنیکهای جدید رو امتحان کنم. خیلی بدم میاد از این که وقتی میتونم انجامشون بدم، فقط ازشون میترسم... (تو خوابگاه که بودم، هم اتاقیام از عکسهایی که ازشون میگرفتم یه مقدار زیادی تعریف میکردن... همین باعث شد فکر کنم واقعا جای پیشرفت دارم. حتی مرجان خانوم یه بار عکسایی که من ازش گرفته بودم رو به داداشش فرستاده بود، و واکنش داداشش این بود که "ببینم تو جمعتون عکاس دارین؟" نمیدونم جدی اینقدر خوب به نظر میاومدن یا چی... پیفففف)
چهارم: خیاطی
موانع: چرخ خیاطی خراب!
برنامه: عشقی که من به نخ و پارچه و دوختن دارم غیرقابل توصیفه. مدتهاست مدام فکر میکنم چرا طراحی لباسی چیزی نخوندم. *افسوس* به هرحال... چرخ خیاطیمون کاملا داغون شده و یه خط صافم نمیتونه بدوزه. برای سال جدید فقط میخوام یه چرخ خیاطی جدید بگیرم... و یه سری کلاس هم شرکت کنم براش. (اینطوری که دارم میگم به نظر میرسه همینجوری یهویی یه چیزی پروندم. ولی واقعا مدت خیلی زیادیه که بهش فکر میکنم. حتی برای خریدن یه چرخ خیاطی جدید قصد دارم النگوهامو بفروشم^-^ *جوری که از طلا بدم میاد*)
پنجم: بیشتر کتاب خوندن
موانع: منظورم از کتاب، فقط رمان و این چیزا نیست. این "کتاب" ای که گفتم حتی کتابای درسی و دانشگاهی و زبان رو هم شامل میشه. و هر کدوم از این دستهها برای خودشون موانع جداگونه دارن که بیشتر شبیه بهونهان:/ تهش میرسه به تنبلیم. بله. تنبلی.
برنامه: اولا که هر ماه باید بر اساس برنامهای که برای اون ماه دارم یه پولی کنار بذارم برای خریدن اون کتاب مورد نظر. و بعدش فقط باید خوندن اون کتاب رو توی برنامهی روزانم بگنجونم. (دیدین یه سریا یه ساعت برنامه ریزی میکنن بعد عمل نمیکنن؟ خب من از اینا نیستم. اگه برنامه ریزی کنم بدون شک بهش عمل میکنم. *اگه* برنامه ریزی کنم...)
موارد دیگهای هم هست، ولی فکر کنم همینا کافی باشن D":
اممم... این چالش رو میتسوری شروع کرده. (بله لطفا به روم نیارین که از شدت گشادی 10 روز دیرتر شروعش کردم.)
میخواستم هر روز به سوالای دو روز جواب بدم که تا آخر اسفند تموم شه. ولی خب این خیلی طولانی شد فکر کنم"-"... سوالایی که جوابشون کوتاهتر بود رو پشت سر هم میذارم که به موقع تموم شهTT
پینوشت: ولی واقعا. کی باورش میشه ده روز دیگه عیده و سال جدید شروع میشه...
پینوشت: راستی. این هودی رو گفته بودین نشونتون بدم D":