برخلاف چیزی که امروز صبح بعد از این که کلی خواب موندم و به کلاس ریاضی مدرسم نرسیدم تصور میکردم، امروز روز خوبی بود، یا حداقل، روز بدی نبود!

وقتی صبح دیدم چایی و صبحونه ی درست حسابی نداریم و مامانم نون تست هارو اشتباهی تو مغازه جا گذاشته، مطمئن شدم که تا آخر روز قراره به این فکر کنم که چه زندگی مزخرفی دارم. 

میدونین چیه معمولا وقتی از خواب پا میشید و یه نگاه به اون قیافه ی پف کرده و درب و داغونتون بعد از بیدار شدن تو آینه زل میزنید، اولین چیزی که به ذهنتون میاد این نیست که "اوه! این دختر شاه پریون کیه تو آینه؟" 

چون حتی دختر شاه پریونم یک ثانیه بعد از بیدار شدن قیافه ی اسفناکی داره. ولی استثنائا امروز برای من اونجوری نبود، نه وقتی که بعد از مدت قابل توجهی دوباره کله ی خودمو قرمز میدیدم.

حدود 24 ساعت قبل از این که این پستو بنویسم موهامو رنگ کردم، برای بار دوم در طول زندگیم! 

مامانم وقتی داداشم هنوز بچه بود علاقه ی خاصی به رنگ موی بنفش بادمجونی داشت و برای همین تا چند سال همیشه موهاش بنفش بود. بعضی وقتا از رنگ موش اضافه میومد و یه مقدارشو میمالید به کله ی من. 

سال دهم برای اولین بار بود که موهامو رنگ گذاشتم و دفه ی آخری که موهامو کوتاه کردم همه ی موهای نارنجیم قیچی شدن و رفتن سطل آشغال. راستش فکر نمیکردم مامانم راضی بشه به همین زودی دوباره رنگشون کنم. و عجیب بود که رنگو گذاشت در اختیار خودم که خودم بمالمش رو سرم! خب... واقعا خوشحالم از این که موهام بازم قرمزه... موی قرمز خیلی قشنگه... خیلی... از همون ثانیه ای که به هاله و اسرا اطلاع رسانی کردم چسبیدن بهم که عکس بده*-* حتی معلم زبانمم همین ریکشنو داشت XD

خلاصه این که آره... این اولین نکته ی مثبت روزم بود.

احتمالا میدونید که من تقریبا یه ماهه که درگیر به اصطلاح یه "کار خوب" هستم، از هلیا درخواستمندم که با دیدن این کلمات همرنگ کله ی مبارک من نشه^-^

و خب، امروز به شدت نگران بودم! 

پروسه ی نه چندان طولانی ای برای آماده کردن و به عمل رسوندن اون "کار خوب" طی کردم که چندتا از دوستان که نمیگم دقیقا کیا هستن در به وقوع پیوستن این امر خیر کمال همکاری رو داشتن^-^ 

شاید این کلمات یه مقدار براتون مبهم باشن، حق دارین! حتی هلیا هم نمیدونه این "کار خوب" من چیه^-^

فقط میخوام بگم، انجام دادنش یه جورایی با یه استرس شیرینی همراه بود، چیدن اون گلا، گره زدن اون طناب، چسب زدن، ادکلن زدن، پر کردن اون مربع های سفید با عدد، تو بارون با بابا دویدن، اون همه تو صف منتظر موندن... حتی هماهنگ کردن یه سری کارا با همون چندتا دوست عزیز^-^

وای... زنگ زدن! که سخت ترین بخش ماجرا بود... رد و بدل کردن یه سری پیاما که همش دست و پامو به رعشه مینداخت تایپ کردنشون!

از اول مهر یه جورایی هر شب فقط به نتیجه ی این "کار خوب" ـم فکر میکردم و همونم باعث میشد خودم ذوق مرگ شم^-^ چه برسه به اون کسی که براش این کارو کردم^-^

امروز بعد از ظهر تقریبا مطمئن بودم که نقشه ی کم نقصم با شکست مواجه شده، چون یه سری کارا رو باید بدی دست سرنوشت دیگه... همه ی کارا رو که خودت تنهایی نمیتونی بکنی(= 

تا حد زیادی نگران بودم، که نکنه اشتباهی از من سر زده باشه؟

ولی نه، اینطور نبود و همه چی خوب و درسته، شاید حتی بهتر از چیزی که انتظارشو داشتم(=...

و الانم... واقعا چیزی نمونده تا وقتی که اون "کار خوب" به کرسی بشینه و کاملا درک کنید که دارم از چی حرف میزنم! 

شاید بعدا بازم در موردش پست گذاشتم... فقط خواستم بدونید که این لحظات قابل وصف نیست... من خیلی خوشحالم(""=

 

شفاف سازی: گفتم موهامو قرمز رنگ کردم، فقط خواستم بدونید که کل موهام رنگ شده نیست^-^ دلیلشم اینه که رنگ نرسید وگرنه بیشتر رنگ میکردم"-"

 

پی نوشت: فردا تولد هلیاست و به موزی ترین حالت ممکن باید برگزار بشه^^

پی نوشت: چرا موزی؟ چون زرد خوب است و موز زرد رنگ است. روز تولد سنتاکو هم باید لباسای همرنگ بپوشیم چون من میگم مگه نه مامی بنانای هلیا؟^-^

پی نوشت: مائوکو شیپرا کجان؟ "-" امروز مائو و یومیکو تبدیل به مائولت و یومیلت شدن "-" (ژولیت های عاشق پیشه ی امروزی^^)

پی نوشت: من یه روز حنارا رو واقعی میکنم^^ اصن حنارا ریل ترین شیپ دنیاست حتی از همون مائوکو هم ریل تره مگه نه کیدو؟ ^-^

پی نوشت: کامبک لونا نزدیکه. جلیقه های ضد گلولتونو بپوشید چون قراره سوراخمون کنن^^

پی نوشت: توی این کوچه تنها کسایی که خونشون آپارتمان نیست ماییم. حالا چون من دوست ندارم فضای اتاقم خفه باشه و پرده مو نمیکشم دلیل بر این میشه با ایل و طایفه عین میمون از پنجره هاتون آویزون شید و خونه مردمو دید بزنید؟ چرا میرینید به حس خوب امروزم؟ آدم باشید اندکی...

پی نوشت: امروز روز جهانی بدون سوتین بود. یه جورایی دلم میخواست امروز کلا سوتین نپوشم ولی بعدش فهمیدم نمیشه اصن نمیتونم"-"... ولی کلا بدونید که یکی از شایع ترین دلایل سرطان پستان سوتین تنگه("= سوتین تنگ نپوشید... حداقل موقع خواب یا وقت استراحت^^

پی نوشت: موضوع دیگه ای هم بود که میخواستم در موردش بنالم، ولی فکر کنم الان وقتش نیست. چسناله نکنم دیگه^^

پی نوشت: طبق پیشگویی های من، آهنگ Universe و Hide & seek بهترین آهنگ های آلبوم جدید لونا خواهند بود^-^