برخلاف اکثر روزا واقعا حرف خاصی برای زدن ندارم.

دوست ندارم این وب تبدیل به محل چسناله بشه و هر روز بیام و از افکار سمی و به دردنخورم حرف بزنم. ولی واقعیت اینه که همین افکار منفی هستن که شاید بخش بزرگی از تفکرات من یا یه تعداد از هم سن و سال های خودمو تشکیل میدن. به قول اون میمه اگه الان تو بهترین دوران زندگیمم، ببین بقیش دیگه چه ریدمانیه((=

بگذریم... سعی میکنم کمتر ناله کنم و حداقل تمرکزمو بذارم رو چیزایی که حس بهتری بهم میدن، مثلا میتونم رو کامبک فوکوس کنم... آه... این یقینا میتونه یکی از بهترین اتفاقات این دوران باشه...

 

دیروز داشتم لیست انیمه هایی که این پاییز قراره متنشر بشن رو میدیدم و یه مقدار هم ازشون تریلر و اینجور چیزا دیدم... نمیدونم چطور بگم... احساس میکنم از یه سری آرمان هام فاصله گرفتم. اصلا آخرین باری که انیمه دیدم یادم نیست... فک کنم آخرین انیمه سریالی که دیدم همون هاناکو-کون بود... آخرین باری که سریال دیدمم احتمالا برمیگرده به دو ماه قبل... حتی هنوز نوولند رو تموم نکردم و قسمت 5 فصل 2 آخرین قسمتی بود که دیدم... بورد پروژه های پینترستم هر روز داره پربار تر میشه و نمیدونم که کی قراره به این همه کار نکرده... این همه چیز ندیده و این همه کتاب نخونده جامه ی عمل بپوشونم. 

میدونین ترسم از چیه؟

به قول هلیا ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه نیست.

از کجا معلوم بعد از کنکورمم دلم بخواد نوولند ببینم؟

از کجا معلوم بعد از کنکورمم هرمولوژی دوست داشته باشم و بخوام مجموعه ی حشرات خشک شدمو گسترش بدم؟ 

یا کاغذ بازیافت کنم؟ یا گل خشک کنم؟ یا آبرنگ رو از مامانم یاد بگیرم؟ یا دلم بخواد شمشیر شیشه ای یا حتی جلد دوم دربار درخشان رو بخونم؟ هنوز دلم بخواد تضاد سیرک رو ادامه بدم؟ دلم بخواد رو جین هام نقاشی بکشم؟ گلدوزی کنم؟ ژورنال درست کنم؟ آرایش به سبک کره ای رو یاد بگیرم؟ و بلا بلا...

بریم برای سوال چهارم چالش ده سوال وبلاگی.

میدونم خیلی گذشته. ولی دلم میخواد تمومش کنم... 

 

سوال امروز اینه:

-به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه؟ اصلا باید مشخصاتی داشته باشه؟

 

کلمه ی ایده آل همیشه از نظرم مبهم بوده. یه سری مفاهیم مثل خوب و بد و زشت و خوشگل رو هیچوقت نمیشه تعریف کرد. زمان قاجار ابرو ی پیوسته و سیبیل برای دخترا معیار زیبایی محسوب میشده. برای همون همیشه سیبیل میکشیدن برای خودشون وگرنه اونقدرام پشمناک نبودن((=

ولی الان چی؟ کدوم دختری دلش میخواد سیبیل هیتلری داشته باشه تا زیبا به نظر برسه؟

ایده آل ها به نظرم با توجه به استاندارد های شخصی آدما توصیف میشن. 

به عنوان یه آدمی که مسخره شدن علایق و سلایقش به وفور توی زندگیش رخ داده دارم اینو میگم. 

حتی یادمه یه بار که هشت سالم بود و تو کلاس زبان گفتم از کاشتن گل و گیاه و کشاورزی خوشم میاد همه بهم خندیدن. حتی معلممون. و اون موقع هم من بلد نبودم چیزی رو به یه ورم بگیرم پس کلی ناراحت شدم و گریه کردم.

وبلاگ هم همینجوریه. 

به شخصه به نظرم یکی از فاکتور های مهم برای "ایده ال" بودن یه وبلاگ قالبشه. قالب خیلی برای من مهمه. هم رنگ بندیاش و هم عکسایی که تو پستا استفاده میشه و همین ویژگی های ظاهری. 

مثلا برای من مهمه که عکس رو سر متن بذارم یا تهش. 

ولی خب این صرفا نظر منه. شاید اصلا از نظر یه نفر قالب وبلاگ هیچ اهمیتی نداشته باشه.

یکی دیگه از مواردی که فک میکنم تو ایده آل بودن وبلاگ اثر داره متنیه که توش نوشته میشه. اکثر ماها وبلاگ نویسی فقط برای دل خودمونه. کسی مجبورمون نکرده وب داشته باشیم پس همین خونه ی کوچولو باید جوری باشه که حداقل خود آدم غریبی نکنه با مطالبی که توش نوشته. دروغ ننویسه در مورد خودش. 

آره دیگه... به نظرم وبلاگ برای به اشتراک گذاشتن احساسات و تفکراتمونه.

پس همه چی باید توی یه وبلاگ ایده آل صادقانه باشه^^