قبل از این که اینو ببینم، همش حس میکردم تنها کسی هستم که اینقدر تحت تاثیر آب و هوا و آسمون قرار میگیره!
برای روز شیشم چالش هلن میخوام در مورد انیمه ی "آب و هوا با تو - Weathering with you" یا نمد دختر آب و هوا یا فرزندان آب و هوا حرف بزنم! ماشالا هرجا یه جور معنیش کردن... آخرشم هیچکدوم از اسمای فارسیش به دلم نمیشینه|:
بگذریم...
با این که به اندازه ی اسم تو معروف نشد، ولی باز هم تو نوع خودش خیلی غوغا به پا کرد((=
همونطور که میدونین محصول سال 2019 و از آثار ماکوتو شینکای هست...
ینی من برم بمیرم براش... تمامی صحنه ها... تک تک قطره های بارون... چتر هاشون... لباس هاشون... خونه ی هینا... اون شیشه های رنگی... حتی لاک و طراحی ناخوناشون!!... همگی یه جوری با جزئیات و دقت و ظرافت طراحی شده بودن که باعث میشد وسطا یه لحظه استپ کنم فقط به جزئیات بنگرم((=...
به نظرم از لحاظ گرافیک از یور نیم پیشرفته تره...
یکی از چیزایی که همیشه توی گرافیک انیمه ها خیلی توجهمو به خودش جلب میکنه،... آبه!... یه جورایی یکی از فاکتور هام برای قضاوت گرافیک یه انیمست((=... و خب... چون سر تا پای این انیمه همش بارون و آب و اینا بود واقعا پسندیدمش((=...
داستان در مورد پسریه به اسم هوداکا موریشیما که شونزده سالشه و چون با پدر و مادرش خیلی نمیساخته فرار می کنه و به توکیو میره. توی توکیو مدام دنبال جایی میگرده که استخدام بشه و بتونه پول دربیاره ولی جایی قبولش نمیکنن. تا وقتی که با مردی به اسم کیوسکه سوگا آشنا میشه و پیش اون برای مجلات چیز میز مینویسه. همینجوری که خیلی خوب و عالی داره روزاشو میگذرونه بدون این که نگران چیزی باشه، یه روز بارونی توی خیابون دختری رو میبینه که داره همراه دوتا مردک گنده یه جایی میره. پیش خودش حس میکنه این دختره احتیاج به کمک داره برای همین فراریش میده. اسم اون دختر هینا آمانو عه و دختر آفتابه. ینی توی هوای بارونی، وقتی که از ته دل دعا می کنه آفتاب در میاد. این در حالیه که بارندگی توی ژاپن خیلی زیاد شده به طوری که سابقه نداشته این همه بباره! پس دختر آفتاب به نجات آدمایی میره که دلشون لک زده برای خورشید... براشون دعا میکنه تا آفتاب بیرون بیاد ولی نمیدونه که یه سرنوشت غمگین در انتظارشه((=...
خب من دقیقا سه بار گریه کردم... میتونم به وضوح اشاره کنم کجا ها ولی ترجیح میدم نگم تا برای تعداد معدود کسایی که ندیدن اسپویل نشه((;
راستش رو بگم، این حس و حال جادویی طور توی اکثر آثار ماکوتو دیده میشه... اولش که انیمه شروع شد انتظار نداشتم هینا واقعا دختر آفتاب باشه... ولی بود((=...
موقع دیدنش هم... مدام پیش خودم فکر می کردم چقدر خوبه که تو ژاپن میتونی یه روز خیلی راحت از خونت فرار کنی و بری یه جا کار پیدا کنی در حالی که حتی به سن قانونی هم نرسیدی!... مسلما آسون نیست... ولی شدنیه! که بعید میدونم اینجا شدنی باشه((=
تیکه های باحال خیلی داشت... و اونجایی که وسط تابستون شروع کرد برف بارید بازم یاد نسیمی از فردا افتادم((=... اونام کل تابستونشون برفناک بود^-^
احساسات آدمیزاد خیلی عجیبه. مثلا صبحی که زا خواب پا میشه با یه آفتاب ساده که از پنجره می بینه، سرحال میاد. با دیدن آسمون آبی به خودش میگه چه زندگی خوبی دارم. و به اون شخصی که پیششه بیشتر عشق می ورزه.
خدایا... اگه وجود داری التماست میکنم. دیگه کافیه! دیگه بیشتر از این نمیخوایم! خودمون یه کاریش میکنیم... پس دیگه بیشتر از این ازت چیزی نمیخوایم... و دیگه چیزی ازمون نگیر!
یکی از نکات جذابی که باعث شد ناگهان جیغ بزنم حضور میتسوها و تاکی بودXDDD با این که بار ها شنیده بودم و عکساشونو دیده بودم بازم خیلی جو گیر شدم وقتی دیدمشونD=...
نکته ی دیگه ای که باید عرض کنم در مورد ناتسومیه XDDD اولین سکانسی که ازش نشون داد باعث شد کلا یه حس ناجوری بهش پیدا کنم"-"... ولی بعدش... بذارین نگم چقدر اون لباس کاری و موهای مرتب بهش میومد مخصوصا وقتی که جیغ میزد: شما اولین شرکتی هستین که یهشون درخواست میدم!... XDDD
فقط این وسط یه سوالی ذهنمو شدیدا مشغول کرده... اونم اینه که اینا سردشون نمیشه؟|: مخصوصا هینا که کلا شلوارک و آستین کوتاه میپوشید همش... باور کنین اینجا بارون که میاد من باید ده لایه لباس روی هم بپوشم نمیدونم اینا چجوری با اون لباسا خیس خیس این ور اون ور میرفتن ککشونم نمیگزید|:
+آهنگاش... ولم کنین برم عر بزنم... بای^^
+هنوز صدای هینا تو گوشمه وقتی که میگفت: ایما کارا هاره رو یو...!!!!! ((""""=