راستش رو بخوام بگم، اون اوایل اصلا قصدم این نبود که هر روز پست بذارم.
مگه چقدر اتفاق باحال و خفن تو روز من میوفته که بخوام بیام تعریفشون کنم؟ خیلی وقتا برای خودمم کسل کننده ان چه برسه به بقیه... برای همون که توی مرام نامم نوشتم از همه انتظار ندارم که این مزخرفاتو بخونن.
ولی نمیدونم چی شد که دیگه بهش عادت کردم. امروز حتی قبل از این که صبونه بخورم لپ تاپو روشن کردم و بعد از این که به نظراتتون جواب دادم چن دیقه به لپ تاپ خیره شدم. میخواستم خاموشش کنم و امروز دیگه پست نذارم ولی مثل این که نمیشه!
شاید معتادش شدم... صبحایی که با نوشتن شروعشون نمیکنم همیشه یه چیزی کم دارن... حتی اگه از برنامم عقب مونده باشم و حتی اگه خواب مونده باشم بازم باید بیام اینجا... چون احتمالا خالیم میکنه حتی اگه چیزی توی ذهنم نباشه.
امروز حسابی سردمه.
حتی پنجره رو باز نکردم که هوا بیاد.
و خب نکته ی خوبش اینه که هوا دقیقا ابریه، همون طوری که دوس دارم((=...
میشه اینطوری نتیجه گیری کرد که الان فاز درس خوندن دارم، شدید!
دیشب ساعت دوازده شب قرار بود تو گروه واتساپی که با بچه ها به درس اختصاصش دادیم برم و نکته های فصل تولید مثلو بنویسم، ولی شکمم خیلی خیلی درد میکرد. خیلی زیاد.
اونقدر که حتی نتونستم یه تکون به خودم بدم و برم شام بخورم. بعله، گشنه خوابیدم. هنوزم درد میکنه ولی به اندازه ی دیشب نیست. بعضی وقتا با خودم فک میکنم دعای خیر چنتا آدم پشت سر سازنده ی ژلوفنه؟"-"
و این که دیروز روز چهارم چالش نقاشی بود، هرچند برگزار کننده ی چالش موکولش کرد به امروز، برای همون فعلا امروز نقاشی نمیذارم، بمونه برای فردا^^
پی نوشت: راستی ژلوفن کشف شده یا اختراع شده؟|:
پی نوشت: لاک صورتی دوس دارین...؟! یه سری وقتا خودم از این که اینقدر صورتی دوس دارم تعجب میکنم"-"
پی نوشت: مزخرف ترین بخش پریود بودن اون وقتیه که نه اونقدر درد میکنه که دارو بخوری راحت شی، نه اونقدر ساکته که بتونی تمرکز کنی. از اون حالتی که انگار ضربان داره متنفرم...
پی نوشت: یکی از بزرگترین مشکلات من اینه که میترسم عکسی رو توی پستم بذارم که قبلا تو یه پست دیگه گذاشته بودم|: نمیدونم چرا ولی خیلی رو مخمه...
پی نوشت: هلو... هلو... کوکونی ایرو یو،... کونو مونوگاتاری نو هاجیماری نو باشو ده...
آناتانو کیوکو نی، واتاشی وا زتو... ایکیترو...