http://s13.picofile.com/file/8400519842/4535dc3d08f10d551f939c6d66baba19.jpg

 

قبل از این که به طور رسمی در مورد زور مزخرفم غر بزنم داستانی هست که باید صریحا بهش اشاره کنم اصلنم برام مهم نیست که هیچی قرار نیست بفهمید XD

نمیدونم شو رو یادتون میاد یا نه. اون قدیما از بچه های میهن بود. اگه کو رو یادتون باشه شو هم حتما یادتونه((=... حالا بگذریم! امروز من و سحر (شو) داشتیم در مورد یه موضوع خیلی بدیهی صحبت میکردیم که نمیدونم چی شد تمام حرفامونو فوروارد کردیم برای هلیا XD... یادم باشه دیگه این اشتباه بزرگو تکرار نکنم...

به هرحال! هلیا ورداشت اسم گروه سه نفرمونو از "خط مخابراط 6" به " Love House" تغییر داد... هلیا اگه اینو میخونی بدون ازت متنفرمXD

هیچی شروع کرد از این هتلای جینگول که خیلی خیلی صورتی ان عکس فرستاد و گفت هتل عشقه من و سحر امشب باید بریم اونجا "-" بعد سحر بدبخت آفلاین بود XDDD

منم یه تیک دارم هروقت هلیا شروع میکنه کرم بریزه منم شروع میکنم کرم ریختن و ترکی حرف میزنم تا هیچی نفهمه و اعصابش خورد شهD=...

همینجوری که داشتم از ترکی حرف زدنم ویس میدادم یهو سحر پیداش شد ویسامو باز کرد XDDD

و بعد از چهار سال معلوم شد که بچم ترکی بلد بودهXDDD هلیا رو ول میکردی خشتکشو میدرید... باور کنین اصلا نمیتونست هضم کنه XDD...

بعد هیچی دیگه... من و سحر شروع کردیم یکی دو جمله حرف زدیم یهو سحر دوهزاریش افتاد اینجا یه خبرایی بوده XD

هیچی دیگه... اون عکسای صورتی هتل رو دید و قاتی کرد که این خیلی صورتیه من سیاد میخوام"-"

بعدش چون من عاشق صورتیم"-"... و اون از صورتی بدش میاد"-"... و من از ارغوانی بدم میاد"-"... و اون عاشق ارغوانیه"-"... هیچی"-" ...

بحثمون شد و کلی همو تهدید به بلاک کردیمXD

خلاصه خیلی شوکه شدم از این که ترکی بلده، پشمای هلیا جمع شدنی نبودن XDDD

اهم...

امروز روز واقعا واقعا مزخرفی بود چون به معنی واقعی هم گرمم بود... هم بی حوصله بودم، هم مهمون داشتیم، یه ساعت و نیم خواب موندم... و احساس میکنم خیلی روز طولانی ای بود"-" اصلا تموم نمیشد"-"...

فقط خوبیش این بود که تصویب شد با هاله و اسرا دوشنبه بریم دریاچه به مدت کمتر از یه ساعت برای این که یادمون بیاد دریاچه به چی میگن"-" البته هنوز از جزئیات اطلاعی در دست نیست ولی تا دوشنبه حتما بهش رسیدگی میشه-0-...

امروز روز بیست و هفتمه!....

 

 

پی نوشت: یادی کنم از پنکه ی پارس خزر که اگه نبود کاملا ملت میشدم... (آره... من خیلی باکلاسم... آره اصن من دیروز از آمریکا اومد نئدونست ملت به فارسی چی شد|:)

پی نوشت: وقتی یه نفر با دوغ مست میشه به چه حالتی دچار میشه؟ آفرین، حالتی که من الان توشم|: #رد_دادگی

پی نوشت: سویونگم... New از بهترینای لوناست. هنوز به ایو ایمان نیاوردید؟

پی نوشت: احساس میکنم امروز خیلی نامفهوم حرف میزنم|: شما هم همین حسو دارین؟

پی نوشت: چندی پیش یه فیلم ترسناک دیدم... باحال بود، اسرا قبلا معرفی کرده بود و خب با پایانش حسابی شوکه شدمXD نباید اونجوری تموم میشد"-"...

پی نوشت: مدیونید اگه فکر کنید از فکر لایت استیک درومدم|: اه

 

 

 

سوال امروز اینه:

×*یک عکس قدیمی را از گالری موبایلت انتخاب کن و درباره اش بنویس. عکسی از یک ماه پیش و یا حتی قدیمی تر. ببین چه چیزی از آن به یاد داری.

اوکی!

از اونجایی که داداشی که این سوالو پرسیده احتمالا نمیدونسته با آدمی مثل من طرفه که تو گالریش فقط عکس پسراش و کراشای انیمه ایش و لونا و کیپاپ و انیمه هست، بذارین سراغ گالریم نرم|:

چون احتمالا یه عکس از لونا میاد جلوم که باعث میشه عر زدنام در مورد لایت استیک از سر گرفته شه...

به جاش بذارین به قسمتی از میزم اشاره کنم که عکس های پولارویدمو چسبوندم(("=...

نمیدونم میدونین یا نه، ولی یه دوربین پولاروید دارم. یادش به خیر اون زمان که تو مسابقه کاریکاتور مقام آوردم جایزه بهم یه مقدار پول دادن و از همون پول برای دوربین خرج کردم(("=...

هرچند که مشکلات دیگه ای هم بود که حالا فعلا مهم نی...

الان اینقدر گرون شده که قشنگ با پنج تا لایت استیک برابری میکنه|: *هرکی اینو میخونه، اگه میتونه اینو به گوش سحر برسونه که دوربینمم صورتیه*...

به هرحال! یکی از عکسایی که مال بیستم خرداد سال پیشه الان دقیقا جلو رومه(("=...

اون روز امتحان ترم آزمایشگاه داشتیم، و از قبل با هاله و اسرا قرار گذاشته بودیم که اون روز از مدرسه بریم خونه ی هاله. و خب کلی هم برای اون روز برنامه ریزی کرده بودیم چون اولین قرار سه نفرمون بود. من و هاله قبلش هزار بار قرار گذاشته بودیما... ولی با اسرا اولین بار بود. 

خلاصه... اون روز بعد از امتحان من با کلی مشقت بچه های کلاسمونو جمع کردم تا جلوی اون درخته که دم در مدرسست عکس بگیریم. خلاصه یه پولاروید گوگول هم به عنوان عکس پایان سال اونجا گرفتیم(("=

کیفامونم که پر از چیز میز بود... خلاصه... تا خونه ی هاله پیاده رفتیم. طبق برنامه، سر راه دفتر خریدیم. قرار بود با هم بولت ژورنال درست کنیم و گفتیم بهتره که دفترامون ست باشه. خلاصه... بعدش رفتیم خونه ی هاله. اونجا تا ناهار آماده شه کلی گیج بازی در آوردیم و بلک ماسک گذاشتیم. دوباره پولاروید گرفتیم و ماسکارو کندیم و شستیم و... بعدشم که ناهارو تو اتاق هاله خوردیم و چون من داشتم میپوکیدم دزدکی غذامو ریختم تو بشقاب اسرا XD

خلاصه... بعدش آوردیم هرچی آت و آشغال دستمون بود ریختیم زمین و ژورنال رو شروع کردیم که در مورد یکی از آرزو های مشترکمون بود که بماند چون توضیح زیاد داره"-"... اونجا که کلی چیز ریخته بودیم زمین هاله با پولاروید یه عکس ازم گرفت که الان در مورد همون دارم مینویسم((=

خلاصه... این وسط هم اشاره کنم به علاقه ی بی حد و مرز هاله به علفXDDD که اعتراف کرد میخواد در آینده علف تتو کنه^^

بعد از این که تنها یک صفحه ژورنال درست کردیم رفتیم تا فیلم ببینیم. اون زمان کاپیتان مارول تازه اومده بود. هیچی دیگه ما هم همونو دیدیم و حین فیلم تا خرخره خوردیم فقط|:...

بعد وسطاشم که داداشم از خونه زنگ زد کلی در مورد کاپیتان مارول عر زدXDDD

خلاصه... بعد از اون اسرا هاله رو مجبور کرد پیانو بزنهD=... منم دزدکی فیلم گرفتم"-"...

بعد از اون... بعدش چیکار کردیم؟|:... یادم نی... آهان! اومدیم اتاق و وسایلایی که ریخته بودیمو جمع کردیم. بعدشم موهای همو درست کردیم، هاله میگفت موهای من خیلی سرن XD و اسرا هم میگفت چون موهای دوتاشون فره به موهای صاف عادت ندارن "-"... خلاصه... بعدشم که نشستیم کلی حرف زدیم و اینا... اون روز قرار بود یه جعبه درست کنیم ولی فقط درشو درست کردیم و برای بقیش وقت نشدD"=... 

و بعدشم که یه پروانه اومد تو اتاق و هاله و اسرا جیغ زنان فرار کردن و درو بستن و من موندم تهنای تهنا|: و با ریلکسی کامل پروانه رو گرفتم و پرت کردم بیرون... 

اون روز آپاندیس هاله مشکل پیدا کرده بود تا حدی که میگفت ممکنه عمل کنه ولی بعدش خوب شد"-"...

اسرا هم اون روز اونقدر خورد که حالش بد شد کم مونده بود بالا بیاره ِXD

شام هم قرار بود بریم رستوران ایتالیایی ولی کنسل شد و پیتزا سفارش دادیم، با سالاد سزار که هاله عین قحطی زده ها نگاهش میکرد"-"...

برگشتنی هم بهمون شوگولات دادن و این که خلاصه... روز خوبی بود در کل((=...

خیلی خوش گذشت((=...