یه بار توی یکی از درس‌هامون در مورد این می‌خوندیم که وقتی یه بچه توی سن کم (کمتر از 11) چاق می‌شه، در واقع تعداد سلول‌های چربی‌ش زیادش می‌شن. برای همین اگه در آینده بخواد وزن کم کنه، خیلی براش سخت می‌شه. ولی آدم‌ها اگه توی سن بالاتر چاق بشن، فقط اندازه‌ی سلول‌های چربیشون بزرگتر می‌شه. برای همین اگه بخوان لاغر بشن، به نسبت راحت‌تره کارشون.

حالا می‌خوام در مورد یه بچه کوچولوی بی‌نوای فرضی حرف بزنم.

که خانواده‌ش طرز تفکر مادربزرگی دارن. یعنی معتقدن بچه هرچی تپلی‌تر باشه، خوشحال‌تر و سالم‌تره. خب این بچه وزن اضافه می‌کنه... اولش به نظر چیز خیلی مهمی نیست، ولی بعدش همین مسئله باعث می‌شه وقتی بزرگتر شد، جامعه زیاد تحویلش نگیره، مدام این تفکر بهش القا بشه که "تو چاقی، پس زیبا نیستی" و روابط اجتماعیش، آدم‌هایی که درگیرشون می‌شه، دوست‌هایی که پیدا می‌کنه، اعتماد به نفسش و خیلی چیزهای دیگه تحت تاثیر این قضیه قرار می‌گیرن. شاید حتی تصمیم بگیره جراحی لاغری انجام بده یا چیزهای دیگه. و تمام اینا خارج از کنترل این آدم بودن. اینطوری نبوده که خودش تصمیم بگیره که اینجوری بشه.

حالا شاید اگه خانواده‌ش تفکرِ به اصطلاح مادربزرگی نداشتن، خیلی از اون اتفاق‌ها نمی‌افتاد. در جریان خیلی از اون اتفاقات قرار نمی‌گرفت و شاید خیلی از اون آدم‌ها رو حتی ملاقات نمی‌کرد. مشخصاً... یه آدم کاملاً متفاوت می‌شد. احتمالاً خانواده‌ش هیچوقت فکر نمی‌کردن اینجوری بتونن کل مسیر زندگی بچه‌شونو عوض کنن. و این فقط یه مثال ساده و پیش پا افتاده‌ست. زندگی به طور مسخره‌ای تحت تاثیر تفکرات و تصمیم گیری‌های آدم‌های دیگه قرار می‌گیره؛ بیشتر وقت‌ها بدون این که ما حتی بدونیم چه تاثیر بزرگ و مهمی دارن رومون می‌ذارن. اون آدم‌ها هم خانواده‌مونن، هم دوست‌ها و فامیل، هم غریبه‌ها، و حتی اون‌هایی که خیلی سال قبل زندگی می‌کردن و حتی از وجودشون خبر نداشتیم. (به هرحال... فرهنگمون رو شکل دادن...)

چیزی که می‌خوام بگم اینه... 

این زندگی مال ماست... این منم که دارم زندگی می‌کنم. ولی واقعاً چقدر می‌تونم در موردش تصمیم بگیرم؟ چقدرش دست خودمه؟...

و فکر می‌کنم جوابش اینه، خیلی کم. 

و این راستش یه کوچولو... غمگینم می‌کنه. 

چون شاید حتی اگه واقعاً خودم آزاد بودم که در مورد همه‌شون تصمیم بگیرم، ممکن بود زندگیم بهتر شه؟ اگه از همون اولش آزاد بودم که انتخاب کنم که کجا به دنیا بیام و پدر مادرم کی باشن و تمام این‌ها؛ اون موقع من کی بودم؟ کجا وایستاده بودم؟ اصلاً چقدر می‌فهمیدم که بخوام انتخاب کنم؟