(این عکس کار کیدوئهD: )

 

---

رتبه‌های کنکور اومده... امیدوارم همتون به نتیجه‌ی خوب و قابل قبولی رسیده باشین(*: اگر هم اونطور که انتظار داشتین نبوده... خب نمی‌خوام حرف‌های تکراری بزنم، اشکالی نداره اگر حالتون خوب نباشه یا ناراحت بشین. به خودتون زمان بدین برای قبول چیزی که اتفاق افتاده، و این رو بدونین که اون عدد هرچی که باشه به هیچ عنوان نمی‌تونه چیزی که شما هستین رو توضیح بده یا ارزش گذاری کنه. درسته که کنکور چیز سرنوشت سازیه، اما تنها راه موفقیت نیست. امیدوارم همگی مسیر درست زندگیتونو پیدا کنین و... به جاهای خوب خوب برسین(*:

---

 

فکر کنم بتونین به راحتی حدس بزنین که مهم‌ترین سرگرمیم این روزا چیه:)))... جدی وقتی دارم عکس می‌گیرم، انگار واقعاً زنده‌ام و از هر موجود زنده‌ی دیگه‌ای خوشحال‌تر.

تقریباً همون روزهای اولی که به فکر خریدن دوربین افتادم، (حدودا 2 یا 3 سال پیش) تقریباً مطمئن بودم که می‌خوام از چیزهایی عکس بگیرم که یه جورایی، ثابت نیستن، حرکت می‌کنن، و قشنگن. چون گاهی اوقات، این احساس بهم دست می‌داد که شاید، بعضی از چیزایی که از نظر من جالب و قشنگن، اونقدر از نظر بقیه عادی و معمولی باشن که اصلا به چشمشون نیان. و برای همین هم بود که دنبال Street photography یا همون عکاسی خیابونی رفتم.

واقعیتش یه پست در مورد اولین دفعه‌ای که انجامش دادم نوشتم، ولی شوربختانه، خیلی پست بی‌سر و ته و چرتی از آب درومد، روم نشد پستش کنمTT

و الان می‌خوام در مورد چیزهایی که توی این چند روز از عکس گرفتن از غریبه‌ها یاد گرفتم حرف بزنم، که خب، شاید قبلاً به این وضوح متوجهشون نبودم. 

 

(راستی عکس‌ها هیچکدوم ادیت نشدن. مامانم می‌گه نباید قبل ادیت جایی بذارمشونTT ولی خب من فعلاً بلد نیستم درست حسابی ادیت کنمTT)

 

 

قبل از این که این کارو شروع کنم... یعنی همینجوری صاف صاف راه بیفتم تو خیابون از هر کس و ناکسی عکس بگیرم، *تمشاخ* فکر نمی‌کردم همه چیز اینقدر خوب پیش برهD": ... در واقع از دوست خوبم یوتیوب (TT) در زمینه‌ی این که *چطور حین عکاسی خیابانی مورد ضرب و شتم واقع نشویم و جان سالم به در ببریم؟* زیاد کمک گرفته بودم، تقریباً همه‌ی آدم‌هایی که این کارو می‌کردن حرفشون یه چیز بود، برو تو دل جمعیت، نه خجالت بکش و نه بترس، کسی قرار نیست چیزی بهت بگه.

و من بیشتر اوقات اینجوری بودم که، داداش اینجا ایرانه، اگر بیان جِرَم بدن چی؟ 

و به خاطر همین مسئله، راه افتادم به سمت اداره‌ی ارشاد که مجوز بگیرم، که البته مسئول بسیار بکاعی داشت، از اونایی که هی از این اداره به اون اداره و از این حوضه به اون حوضه پرتت می‌کنه. (تیر خلاص رو جایی زد که گفت بار اولته می‌ای اداره؟ مرتیکه مگه رو پیشونی من چی نوشته؟!)

در واقع، انتظار واکنش‌های منفی خیلی زیادی رو داشتم. و به این فکر می‌کردم که خب، مردم اعصاب که ندارن. و خودم رو آماده کرده بودم که با خیلی‌ها دعوام شه. خصوصاً به عنوان یه منزوی بدبخت که زیاد از محدوده‌ی اتاقش خارج نمی‌شه. چیزی که می‌دیدم، تصور سیاهی از مردم غضبناکی بود که ترجیح می‌دن از کنار هر چیزی که در دنیای اطرافشون داره اتفاق می‌افته خودشون رو دور کنن. آدم‌هایی که داخل یه حباب امنیت زندگی می‌کنن و هرکسی که ذره‌ای بخواد به این حباب ظریف آسیبی بزنه رو تیکه‌ پاره می‌کنن.

اشتباهه. 

شاید آدم‌ها ظالم شده باشن. شاید داخل ذهشون عصبانی و غمگین باشن. اما بیشتر اوقات، اون‌ها هم از اتفاق غیرمنتظره‌ای که جلوشون قرار می‌گیره استقبال می‌کنن. حتی اگه داخل یه حباب باشن، بدشون نمی‌اد یکی از حباب بغلی بهشون لبخند بزنه. حتی اگه در حد یه عکس ساده، کوچیک و کم اهمیت باشه.

دیدن خنده‌هاشون، یا دست‌هاشون وقتی که علامت پیروزی یا لایک نشونم می‌دن برام خیلی دلگرم کنندست. اون وقتی که برمی‌گردن سمت دوست یا همراهشون و بچ بچ کنان یه چیزی می‌گن و می‌خندن، و وقتی دوباره سمتم بر می‌گردن، یه عکس دیگه ازشون می‌گیرم و یه بار دیگه می‌خندن. 

البته یه وقت‌هایی هم کلاً متوجه نمی‌شن:)))... 

یه جورایی، این رو فهمیدم که عکس‌هایی که یهویی گرفته شدن، انگار خیلی زنده‌تر از عکس‌هایی هستن که خودت رو براشون آماده کردی یا ژست گرفتی. البته نمی‌خوام هیچکدوم از شاخه‌های دیگه‌ی عکاسی و مدلینگ رو انکار کنم به هیچ وجه:)... دارم از مردم عادی حرف می‌زنم، غریبه‌هایی که شاید این تنها باری باشه که می‌بینیشون، یا بهشون لبخند می‌زنی. مهم نیست که متوجه بشن ازشون عکس گرفتن یا نه، مهم اینه وقتی از در خونه اومدن بیرون، شاید اصلاً انتظار این رو نداشتن که یکی ازشون عکسی بگیره، برای آتلیه رفتن آماده نبودن:)

و شاید، کل زندگی همین باشه. همین وقت‌هایی که برای هیچ اتفاق متفاوتی از دیروزت آماده نیستی. نه خودت رو آماده کردی و نه بهترین لباس‌هاتو پوشیدی. و قطعاً نفهمیدی چقدر قشنگی وقتی که می‌خندی، گریه‌ می‌کنی، خستگی از صورتت می‌باره، یا حتی وقتی سرت تو گوشیه:)... شاید قشنگی‌های اون حالت‌های چهره رو فقط از بیرون بشه دید، از دید کسی که نه داستان زندگیتو می‌دونه و نه حتی اسمتو. 

و یه جورایی انگار، قشنگی‌ای که توی این عکس‌های یهویی هست، توی هیچکدوم از عکس‌هایی که براشون آماده شده بودی نیست. خیلی وقت‌ها آماده نشستن و منتظر چیزی بودن جواب نیست. بعضی چیزا فقط وقتی قشنگن که یهویی پیش بیان، وقتی که انتظارشو نداشتی.

نکته‌ی بعدی، در واقع یه کم ناراحتم می‌کنه.

من ذاتاً اونقدرا آدم خوش عکسی نیستم. *تمشاخ* ولی باز خیلی برام مهم نیست که کسی ازم عکس بگیره یا نه. ولیییی همه اینطوری نیستن D":

و در واقع بیشر نگرانی منم از همین بود. اگه اونی که ازش عکس گرفتم بدش بیاد و عصبانی شه و وسط خیابون گلاویز شیم چی؟ وای، اگه دوربینمو بشکونه چی؟ و شدیداً نگران واکنش‌‌های منفی بودم. اما در واقعیت، نه تنها واکنش منفی دریافت نکردم، (به جز موارد کوچیک که جلوتر می‌گم.) بلکه خیلی‌ها، خیلی‌ها! بودن که خوشحال بشن یا حتی از دور صدام کنن و بگن خب حالا یه عکسی هم از ما بگیر دیگهههD": 

اما قسمت غم‌انگیز ماجرا اینجاست که بیشتر اونا... پسر بودن^^. به طور کلی چیزی که من دیدم، اینطوری بود که دخترها حساسیت خیلی بیشتری نسبت به عکس نشون می‌دادن. مثلاً وقتی دوربین رو می‌دیدن سریع کنار می‌رفتن، یا پشتشون رو می‌کردن، یا حتی صراحتاً می‌گفتن که از ما نگیر، یا ما نیفتیم توی عکس.

تعداد دخترهایی که خوشحال بشن، بخندن، یا ازم بخوان ازشون عکس بگیرم خیلی خیلی کمتر بود. 

این درسته که فارغ از جنسیت، حساسیت آدم‌ها با هم فرق می‌کنه و بعضی‌ها خوششون می‌اد، بعضی‌ها نه. بعضی‌ها هم کلاً نظری ندارنD: و شاید بگید این اصلاً به جنسیت ربطی نداره و اینقیدر هیمی چیز ری جینسیتی نیکینید و این صحبتا. 

ولی برداشت من از این موضوع، به همون حس ناامنی مربوط می‌شه. به طور متوسط دخترها بیشتر از پسرها ممکنه احساس ناامنی کنن توی جامعه. و دلایلش هم کاملاً واضح و بر همگان آشکاره. منظورم اینه که به عنوان یه آماتور خیابونی، من فقط چندتا عکس معمولی می‌گیرم. حتی اگه یه آماتور خیابونی نبودم هم، *تمشاخ* یه عکس ساده طبیعتاً (مثلاً توی یه آرمانشهر) نباید چیزی باشه که کسی رو نگران کنه.

اگر بخوام با یه مثال توضیح بدم،

راهنمایی که بودم مشاور مدرسه‌مون در مورد عکس پروفایل خیلی بهمون هشدار می‌داد:)) همیشه صحبتش این بود که اگه عکس خودتونو بذارید پروفایل پسرها می‌ان برشون می‌دارن و فلان بلا رو سرتون می‌ارن. و بعد می‌نشست داستان‌های فوق تخیلی برامون تعریف می‌کرد که یه دانش آموز داشتم، عکس خودشو گذاشت، فلان خاک بر سرش ریخته شد^^ (اون زمان قابل باور به نظر می‌رسیدن، اما الان اگه تعریف کنم خندتون می‌گیره اینقدر چرت و دور از واقعیت بودن:))) 

و خلاصه خیلی می‌ترسوندمون. و این خیلی تلخه که تو از کوچکترین چیزی که از خودت بروز بدی باید بترسی، از این که نکنه سو استفاده بشه. (منکر این نیستم که آدم‌های مریضی که سواستفاده می‌کنن وجود دارن. فقط می‌خوام بگم این که یه دختر حتی به خاطر یه عکس پروفایل معمولی باید اینقدر نگران باشه خیلی غم انگیزه.) 

خلاصه که آره... پسرها از عکسشون لذت می‌برن و می‌خندن و تو سر هم می‌زنن، اما دخترهای بدبخت و بیچاره همش نگران اینن که نکنه این عکس چسی یه جایی بر علیهم استفاده شه=)... چی شد که به اینجا رسیدیم جدی.

+قبل از این که پست رو تموم کنم، توجه دوستان عزیزی رو که معتقدن بی‌اجازه عکس گرفتن از ملت کار بدیه به این قسمت جلب می‌کنم|B

اول این که... خب قرار نیست سواستفاده‌ای از این عکس‌ها صورت بگیره._.

دوم این که، همونطور که گفتم اکثراً خوشحال می‌شن حتی، و واکنش منفی ندارن. اما وقتی من می‌بینم که کسی از این که لنز دوربین سمتشه راضی به نظر نمی‌رسه (حتی اگه واقعاً اون لحظه در حال عکس گرفتن نباشم.) یا به هر نحوی از کسی این وایب رو بگیرم که اوکی این آدم از این که ازش عکسی گرفته بشه راضی به نظر نمی‌رسه، خب عکس نمی‌گیرم. قصد آزار و اذیت کسی رو ندارم که._. ... این که از کسی اجازه بگیرم، و اون شخص دقیقاً متوجه بشه که سوژه‌ی یه دوربین شده حس عکس رو خراب می‌کنه. این دقیقاً برخلاف هدف من از عکاسیه. 

اگر هم قراره بگین خب بعد گرفتن عکس اجازه بگیر|B

باید بگم نمی‌شه که بعد هر عکس یه ساعت راه بیفتم دنبال طرف برای اجازه. و جدی هیچکدوم از افرادی که چنین عکس‌هایی می‌گیرن این کار رو نمی‌کنن. به این دلیل که اون‌ها آدم‌های کاملاً غریبه هستن. در واقع هدف یه جورایی نشون دادن فرهنگ و واقعیت‌هاییه که توی خیابون باهاشون مواجه می‌شیم. و برای همینه که نمی‌شه انتخابی عمل کرد. نمی‌دونم چقدر متوجه منظورم بشین.

پی‌نوشت: می‌گم... قالب جدید چطوره؟<": خیلی وقت بود درستش کرده بودم... ولی نمی‌تونستم از قبلی دل بکنمTT