http://s13.picofile.com/file/8400248718/a00e1738f63a9e6bab9f7f2ae89c9821.jpg

 

همگی یکصدا شادی و شیون کنید و جامه ها و خشتک هارا بدرید!

امتحان ریاضیمو دادم! ToT... 

اصلا برام مهم نیست که چقدر قهوه ای طور تمومش کردم|: مهم اینه که تموم شد... آه...

ولی خب فک نکنم خیلی بد داده باشم|: 

البته تو امتحان فیزیکمم همینو میگفتم|: ...

به هرحال!

سوال پنج امتحان یه معادله رادیکالی داده بود گفته بود حل کنید"-"... منم بلد نبودم... ینی بلد بودما... حال نداشتم بنویسم|: اسکلم خودتونین... حوصله نداشتم جوابو بیارم XDDD

بعد نمیدونم از کجا جواب بهم الهام شد"-"...

شانسی یه عدد جاگذاری کردم درست درومد XDD عــــــــرررر XDD

خب... 

الان من دیگه دوازدهمی محسوب میشم"-"... 

ینی الان دقیقا دو ساعت و سی و هشت دیقه ست که من یازدهمو تموم کردم... هنوز باورم نمیشه T----T...

آغا دوشنبه یادتونه گفتم دوتا کلاس حضوری دارم؟...

همون دوشنبه وقتی کلاس تموم شد یکبار در تمام عمرم خواستم زرنگ بازی در بیارم و من جزوه هارو ببرم طبقه بالا برای پرینت... بعد باورتون نمیشه... معلم ریاضیم (که آقا هم هست و دوست صمیمی بابام|:*) بالای پله ها بود داشت میرفت دفتر... بعد منم پایین پله ها عین یه دوشس با وقار داشتم از پله ها بالا میرفتم که یهو با مغز رفتم توپله ها|||:...

پامو بدجوری گذاشته بودم برا همون افتادم زمین... قیافه معلممون دیدنی بود -_- 

*آوا گاشما، بیری دالوجاخ دور... ندو کسی دنبالت نیست*

خلاصه آبروم رفت"-"...

یهو یادم افتاد سیخام مو شد"-"...

امروز روز بیست و چهارم شرح حاله! البته شبه|:

باورم نمیشه جدی جدی به پایان این چالش نزدیکم...

 

 

پی نوشت: الان که دارم اینو مینویسم یه مهمون جدید تو اتاقمه که قدمشم زیادی رو چشممه D=... بعله، پنکه ی پارس خزر! این موجود قراره ناجی من در گرما باشه...

پی نوشت: من کشف کردم که هیچ نوشیدنی ای بهتر از موهیتو و لیموناد نمیتونه آدمو خنک کنه"-"... البته فک کنم اگه تو هر نوشابه ای بیست قالب یخ بندازی همین بشه|:

جدیدا تو چاییمم یخ میندازم|:

پی نوشت: تنتنستینستینستنیتسنیتییی!!!! کامبک آیزوان رو دیدین؟ من که قفلم روش... اونقدر گوش دادم که دیگه عنش درومده... آه... ساکورا و ینا خیلی کیوت بودن... وونیونگ هم که هیچ... ملکه زیباییه بچم...

پی نوشت: لایک سوان سوان سوان... 

پی نوشت: اسم آهنگش Secret story of the swan بید، برین موزیک ویدیوشو ببینین شاید رستگار شدین"-"

 

 

 

 

سوال امروز اینه:

×*چه ایده ی مهمی در سر داری؟ لحظه ای تامل کن و بگذار ذهنت آرام بگیرد. چه ایده ی مهمی در سر داری؟ ایده ای که شب را با آن صبح میکنی یا حتی در حال دوش گرفتن هم رهایت نمیکند.

خیلی خب...

این سوال احتمالا خیلی از راز های زندگیمو فاش میکنه... ای خدا XD

راستش من ایده های زیادی تو ذهنم دارم که بیست و چهاری بهشون فک میکنم حتی زیر دوش، ولی خب نمیدونم ایده ی مهمی محسوب میشن یا نه! بیشتر رویا محسوب میشن تا یه ایده ی مهم.

از اونجایی که میدونم تا الان به اندازه ی کافی چسناله هامو در مورد کنکور گوش کردین بذارین اولش در مورد چیزای دیگه حرف بزنم. خب یکیش که تا الانم خیلی بهش اشاره کردم و احتمالا هم میدونین اینه که خیلی میخوام ژاپن رو از نزدیک با چشمای خودم ببینم T-T...

در تمام این مدت هم هر بنی بشری رو دیدم که قدمش به ژاپن باز شده به رگبار بستم XD البته در اکثر موارد اونا اصلا جواب دایرکتمو ندادن"-"... فقط یه بار یکیشون در مورد بورسیه گرفتن باهام حرف زد، که خب متاسفانه در داغون ترین حالت ممکن برای بورسیه گرفتن باید فوق دیپلم داشته باشی، که هنوز همون دیپلمم ندارم -.-...

در واقع من از وقتی که حتی نمیدونستم انیمه چیه عاشق ژاپن بودم... یادمه یه دفتر داشتم اسمش دفتر جهانگردیم بود، توش به ترتیب در مورد کشور هایی مینوشتم که دلم میخواد بگردمشونD=... اولین گزینم هند بود، دومیش ژاپن، آه... 

خب الانم که اوتاکو ام و دیگه جای بحث باقی نمیمونه XD...

تو اینستا من دوتا دخترو فالو دارم که هم اتاقی ان و تو کره زندگی میکنن. چن دفه تو لایوشون رفتم، اینجوری که مثلا ملت هر سوالی در مورد کره و اینا داشتن رو تو لایو ازشون میپرسن. البته بگذریم از این که نود درصد سوالا اینه که رل داری؟ دوس پسر داری؟ چه شکلیه؟ همو دوس دارین؟ اسمش چیه؟ و بلا بلا... |: 

و خب یکی از فانتزی های من اینه که همیشه تصور میکنم که مثلا من طبق توضیحات اون خانومه بورسیه گرفتم و الان ژاپن زندگی میکنم و لایو گرفتم و ملت این سوالارو از من میپرسن، و اینجوری ساعت ها با خودم حرف میزنم XD... 

و یه روز واقعیش میکنم...

یکی دیگه از چیزایی که همیشه تو ذهنمه اینه که وقتی مستقل شدم چیکار میکنم؟ که خب سفر رفتن با دوستام و شبا با هم فیلم دیدن و یه بار زیر ستاره ها خوابیدن از بزرگترین فانتزی هامه D=... 

خب اینا از مهم ترین مواردی بود که همیشه تو مغزمه و مدت زیادیه که دارم با این افکار زندگی میکنم XD

ولی خب این دیگه خیلی رویایی بود در نتیجه میخوام راجب چیزای جدی تر و واقعی تر حرف بزنم/"-"... 

خب بخش عظیمی از ایده های من که به درس و کنکورم مربوط میشه. در مورد این که چیکار کنم که وسط درس خوندن خسته نشم و بتونم بکوب چندین ساعت بخونم، چیزای انگیزشی که باعث میشن فکرام مرتب تر باشن. 

و خب به نتایج جالبی هم رسیدم!

مثلا یکیش اینه که موقع درس آهنگ گوش دادن خیلی کمکم میکنه. یه پلی لیست بند بالا تو سوند کلود دارم که موقع درس خوندن میزنم پلی میشه و صفا میکنم D= حتما امتحان کنین شاید به شمام کمک کرد...

بعضی از این نتایج اونقدر تاثیر گذار بودن که قبل از قرنطینه من دو سه ساعت یا بیشتر پشت سر هم درس میخوندم و وسطاش فقط سه دیقه استراحت میکردم((=... حتی پیش اومده که تو پانسیون هم وقتای استراحت درس بخونم"-"... یادمه آخرش یکی از اون دخترا اومد بالا سرم و با زبون بی زبونی گفت نکشیمون عنتر درس خون|:... الانمو نبینین یه تنبل بی خاصیت شدم و برای امتحان ترممم نخوندم|:

در هر صورت، الان که میشه گفت درسم مهم ترین چیز تو زندگیمه، حداقل تا سال بعد که اینطوره. و خب به همین دلیل هم خیلی از ایده هایی که تو ذهنمه رو نمیتونم پیاده کنم. 

یکی از مهم تریناش تضاد سیرکه! در واقع من در روز خیلی بهش فک میکنم چون خط داستانش از نظرم حفره زیاد داره و البته با این فرمون که من دارم مینویسمش خیلی کسل کننده شده باید هیجان انگیز ترش کنم|: 

اتفاقا هفته پیش پس از مدت ها شروع کردم به نوشتن و احساس کردم قلمم نابود شده... اصلا نمیتونستم بنویسم... یه پارت رو حدودا چهار بار از اول نوشتم و هر دفه خط خطیش کردم چون راضیم نمیکرد|:

هنوزم راضی کننده نیست -.-....

و خب بذارین به یه موردی اشاره کنم که بیشتر از موارد قبلی بهش فک میکنم. در واقع من هر دفه پینترستو باز میکنم عکسایی که سیو میکنم به سه دسته تقصیم میشن!

1. لونا >_<

2. عکسایی که درمورد تضاد سیرک بهم ایده میدن|:

3. عکسایی که باعث میشن پروژه های جدید تو ذهنم شکل بگیره!

به نظرم این آخری مهم ترینشونه. قبلا به اون بورد توی پینترستم اشاره کرده بودم. تقریبا هر روز چنتا عکس و ایده جدید به اون بورد اضافه میکنم و به این فک میکنم که یه روز قراره همه اینارو واقعی کنم و انجامشون بدم! و حتی به پروسه ی انجامشون هم خیلی فک میکنم((=... 

مثلا یکیش یه فانوس دریایی چوبیه... اه میخوام درستش کنم T-T...

البته گاهی اوقات هم برای عکسای وب توی پینترست گشت میزنم"-"... کلا بدون پینترست زندگی برای من ممکن نیس|:

این قضیه در مورد یوتیوب هم صادقه، اکثرا توی یوتیوب یا موزیک ویدیو میبینم، یا نحوه ی ساخت یه سری چیزا با رزین، یا ویدیو های روتین و ژورنال و ولاگ های یوتیوبر های محبوبم! 

و خب اینجور ولاگ ها و روتین ها همیشه برام انگیزه بخش بودن... چون یه روز قراره زندگیمو تو همون مایه ها بنا کنم T-T... *فین فین*...

اهم...

همونطور که میبینید... افکار من زیادی شلم شورباست"-"...

و خب من همیشه به تمااام اینا فک میکنم... به علاوه ی شبا قبل از خواب که به کراشم فک میکنم|:

گاهی اوقاتم همینجوری غرق در تفکر گلتی کرون نگاه میکنم XD... شبایی که خوابم نمیاد...

خلاصه که آره دیگه...

بیشتر این ایده های مهم رو تا اطلاع ثانوی نمیتونم به واقعیت بپیوندونم (داریم همچین فعلی؟ بِپِیوَندونَم؟|:) 

ولی مطمئنم یه روزی به درجه ای میرسم که به تمامی فانتزی ها شونزده سالگیم رسیده باشم((=...