یه اتفاق کیوت،
اون دختره که همیشه توی راهروهای خوابگاه میدیدمش و مدل موهای خیلی جذابی داشت، امروز وقتی داشتم دستهامو میشستم بهم گفت که موهای قشنگی دارم.
«قبل از این که بیام اینجا به این فکر میکردم که موهامو سبز رنگ کنم ولی شک داشتم. الان که موهای تو رو دیدم دیگه مطمئن شدم که باید انجامش بدم!»
پینوشت: رنگ آبی موهام کاملا تبدیل به سبز شده.
پینوشت: نمیدونم اینجا اعلام کرده بودم یا نه، ولی منم بالاخره پیرسینگ زدم. *بر طبل شادانه کوبیدن*
پینوشت: نمیدونم چرا از بین این همه آدم من باید برای ارائهی جامعه شناسی انتخاب میشدم. *کوفتگی عصبی*
- Maglonya ~♡
- يكشنبه ۴ ارديبهشت ۰۱