به نظرم چیزی بدتر از اشتباه کردن و تکرار کردن یه اشتباه قدیمی وجود داره و اون ادامه دادن اشتباهه.
وقتایی که آدم از درست یا غلط بودن چیزی اطمینان نداره، به سادگی آزمایشش میکنه و این یه مسئله ی بدیهیه. یکی از پیش پا افتادهترین راه ها برای تشخیص درست یا غلط بودن یه مسئلست، یه ایده یا یه روش. و حقیقتش به نظرم بیشتر وقتا به امتحانش میارزه. آدما بیشتر حسرت کارایی رو میخورن که هیچوقت انجام ندادن و هیچوقت تجربه نکردن و به نسبت کمتر پیش میآد حسرت چیزایی رو بخورن که صاف رفتن سمتش و امتحانش کردن. حتی اگه یه اشتباه بزرگ بوده باشه.
و این بد نیست، اتفاقا برای تمام عمر زندگی توی یه غار که دیواراش به جای سنگ از "محافظه کاری" ساخته شدن کسلکنندهتر و حتی تخریبکنندهتره.
اما تکرار کردن همون اشتباه قبلی؟
پائولو کوئیلو تو یکی از کتاباش میگه اگه توی موقیتی قرار گرفتی که قبلا مشابهش رو تجربه کرده بودی، ینی اون موقعیت میخواسته چیزی رو بهت یاد بده که تو موفق نشدی یاد بگیریش. اگه دوباره یاد نگیری، دوباره تکرار میشه. و دوباره و دوباره و دوباره تا وقتی که بالاخره یاد بگیری. اون موقع دیگه به نظرت یه موقعیت چالش برانگیز نمیآد چون دیگه میدونی چجوری از پسش بر بیای.
حالا این که اشتباهی که بار اول کردی رو دوباره تکرار کنی هم تقریبا همین معنی رو میده. میتونی یه اشتباهو هزاران بار تکرار کنی و با این کار فقط نشون میدی چقدر به یه سری جوانب بیاهمیت (شایدم کماهمیت) بودی و باید دقت بیشتری به خرج بدی که دوباره توی مسیرت نلغزی. و تکرار کردنش به نظرم ترسناک نیست، بیشتر آزار دهندست چون مدام به خودت برچسب احمق و به دردنخور بودن میچسبونی که شرایطو میتونه بدتر و پیچیده تر کنه. ولی خب، قابل حله. فقط اگه اون نکته ی کوفتی رو یاد بگیری.
ولی گفتم یه چیز بدتر وجود داره و اون ادامه دادن اشتباهه.
وقتایی که میدونی نباید بیشتر از این ادامه بدی ولی همچنان این کارو میکنی. یه مثال ملموس بزنم، افتادی تو باتلاق و داری دست و پا میزنی در صورتی که میدونی دست و پا زدن باعث میشه بیشتر فرو بری. بعدشم، خب ساده و قابل حدسه.
و ماجرا جایی ترسناکتر میشه که اون صدای کوفتی داخل مغزت مدام ازت میپرسه که چرا داری ادامه میدی در صورتی که میدونی داری بدترش میکنی؟
چون طبیعتا نخی درازی رو که گره کور خورده هرچی بیشتر بکشی گره سفت تر هم میشه. آخرش یا نخو میندازی دور و هدرش میدی، یا مجبوری با قیچی ببریش و کوتاهترش کنی.
اشتباه کردن نشونهی ندونستنه،
تکرار کردنش نشونهی یاد نگرفتن،
ولی ادامه دادنش در عین آگاهی بهش، حماقت.
پینوشت: شنبه نتایج انتخاب رشته میآد. خدایا خودت به جوونیم رحم کنTT
پینوشت: اخیرا خواب های وحشتناک زیادی میبینم، تقریبا هر شب کابوس. کابوسای مسخره. بعضیاشون حتی به ظاهر اونقدرا ترسناک نیستن، مثلا خبری از جن و خون و آدمکشی نیست، ولی حسی که موقع دیدنشون داشتم اینطوری ایجاب میکنه. (یا حتی تعبیرشون... لعنتی من دنبال تعبیر -تقریبا- تمام خواب هام میرم. و خب... آره)
پینوشت: چند روز پیش یه ژاکت جدید خریدم که صورتیه، مامانم تا توی مغازه دیدش برش داشت و پرتش کرد روم، گفت بیا برو امتحانش کن، شبیه ژاپنیا میشیD": ...
پینوشت: مامان کیدو طی بیانیهای اعلام کرد که کیدو نیاز به یه دوستدختر داره^^
پینوشت: ولی جدا دلم نمیخواد شنبه نتایج بیاد... من دلم میخواد برم مدرسه و اوج دغدغم این باشه که شنبه ها زنگ اول با کدوم معلم رو مخی کلاس دارم و چرا یادم رفته رضایت ناممو بدم مامانم امضا کنه-
پینوشت: *درد و شیون و گریه و ناله و زاری*
پینوشت: بای.
بعدا نوشت: مرگ من StarSeed و HULA HOOP لونا رو گوش بدینTT
بعدا نوشت: *** ***مو **** ****. '-'... شاید بعدا بفهمید این یعنی چی'-'...
بعدا نوشت: وای- پاییز اومد(":