امروز یه مقدار روز غیرعادیای بود._.
صبح ساعت 4 از خواب بیدار شدم و حدس بزنید که با چه صحنه ای مواجه شدم؟"-"...
هیونگ و کیدو که تازه دارن گوشی رو کنار میذارن که بگیرن بخوابن._. ... (آره دیشب اومده بودن خونمون، حالا بعدا شاید با جزئیات بیشتری توضیح دادم<:)
و منم که دیگه کار خاصی نداشتم و این دوتام که گرفتن کپیدن بعد از اینکه دوش گرفتم نشستم انیمه دیدم، چیزی که احساس میکنم تا حد زیادی استعدادم توش کور شده._.
و بله! این شما و این انیمه ی "Shadows house - خانهی سایه ها"...!!!
به صورت فنی اولین انیمه ای که بعد کنکور دیدم نیست، ولی خب چیزی هست که دلم بخواد در موردش پست بذارم<:
ساخت سال 2021 به کارگردانی کازوکی اوهاشی از استودیو CloverWorks هستش*-*... ینی استودیوش با "دارلینگ در فرنکس - Darling in the Franxx " و "ناکجاآباد موعود - The Promised Neverland " و "اولویت تخم شگفت انگیز - Wonder Egg Priority " یکیه^-^...
در مورد گرافیکش! همونطور که از این استودیو انتظار داشتم همه چیز خیلی قشنگ و تر و تمیز طراحی شده بود، اما خب صرفا یه گرافیک معمولی و امروزی بود دیگه، خیلی حرف خاصی برای گفتن نداره^-^...
داستان از این قراره که خانواده ی سایهها، بدنشون تماما سیاهه و از خودشون نوعی دود خاص تولید میکنن که این دود حتما باید تمیز بشه وگرنه امکان تبدیلشون به شبح وجود داره که یه نوع موجود شیطانی هستن. تمام اعضای خانواده ی سایه ها بعد از رسیدن به سن خاصی، یه عروسک زنده براشون درنظر گرفته میشه. چون سایه ها چهره و قیافه ی مشخصی ندارن پس از یه عروسک زنده که دقیقا هماهنگ با اون هاست استفاده میکنن. عروسک ها به خاطر سایه هاشون وجود دارن، پس نباید به چیز های کوچیک دیگه ای فکر کنن.
گفته میشه که پدربزرگ، در واقع مهم ترین عضو خانواده سایه ها عروسک های زنده رو میسازه و طی یه مراسم خاص که بهش سرآغاز گفته میشه، عروسک های زنده باید لیاقت و توانایی خودشون رو برای بودن در کنار خانواده ی سایه ها اثبات کنن وگرنه یه شکست محسوب می شن.
امیلیکو دختریه که به عنوان عروسک زنده به کِیت که یه سایست خدمت میکنه، اما پدربزرگ و سایه های مهم اطرافش، چیز های زیادی رو در مورد نحوه ی به وجود اومدن عروسک ها و سایه ها و حتی کار های خارق العاده ای که هر سایه با دودش میتونه انجام بده مخفی میکنه، چون معنقده اگه عروسک های زنده برای خودشون هویت و شخصیت جداگونه داشته باشن، اتفاقات ناگواری انتظار خانواده رو میکشه...
خب بذارین رک و روراست باهاتون حرف بزنم!
اولین دلیل علاقه مندی من به این انیمه اندینگش بود که توسط جانِ جانان، رئونا خونده شده! (یه پست جدا براش میذارم...) همین کافی بود تا برم 13 قسمتشم ببینم^-^... دوم این که تریلر این انیمه رو خیلی خیلی وقت پیش توی یوتیوب دیده بودم، و خیلی خوشم اومده بود! حتی یادمه که بعد پخشش هم کلی مخاطب جذب کرد و حتی پینترستم پر شده بود از عکسای این انیمه بدون این که بخوام"-"...
و این باعث شده بود انتظارات خیلی بالایی ازش داشته باشم، که متاسفانه برآوردشون نکرد._.
حقیقتا فکر میکردم یه چیزی تو مایه های خادم سیاه باشه و فکر میکردم که پر رمز و راز تر از این حرفا باشه، که خب نبود. در حقیقت ایده ی اولیه ـش از نظرم خیلی جذاب و خلاقانست، ولی متاسفانه در مورد خط داستانیش یه مقدار ضعیف عمل کردن...
میخوام بگم پتانسیل بیشتری داشت، حتی میتونست خیلی طولانی تر باشه. که نبود دیگه._.
کیت ساما بهم گفت همین طوری که هستم عالی ام. من به این حرف ایمان دارم!
-نمی تونم احساساتشو ببینم!
-درسته، ما نمیتونیم ببینیم. و به خاطر این که نمیتونیم ببینیم من میخوام که تصورشون کنم!
خانواده ی سایه ها از این مشکلات زیاد دارن. با دود فقط میشه احساسات منفی رو فهمید. احتمالا به خاطر این که نمیتونن خودشون رو ببینن احساس نگرانی میکنن.
نکته ای که در مورد این انیمه توجهمو جلب کرد این بود که اوپنینگش بیکلام بود!... این حس رو بهم میداد که همونطور که سایه ها چهره ندارن، اوپنینگ انیمه هم لیریک نداره... گرفتین چی شد؟ D:
درکل از نظرم انیمه ی بدی نبود، ارزش دیدن داره، قشنگه، سرگرم کنندست، ولی میتونست خیلی بهتر از اینا باشهD:
اگه دیدیدش حتما بهم بگین*-*
پینوشت: معمولا انیمه های زیر 15 قسمت رو یه روزه تموم میکنم، ولی این 4 روز طول کشید... حقیقتا دارم از آرمان های اوتاکوییم فاصله میگیرم... یکی درستم کنه...
پینوشت: یه نقاشی بود که حدودا از سه سال پیش به یکی از همکلاسی هام قول داده بودم براش میکشم، تازه دیروز دادم بهش"-"...
پینوشت: امروز هوا خنک و ابری بود... ینی همون هوای اصیل اردبیل! دلم براش تنگ شده بود(": ...
پینوشت: یه وقت کافه رفتین آیسکافیشکلات سفارش ندین، به خاطر خودتون میگم^-^...