درود!*-*...

چه خبرا شیطون بلاها؟*-* بلاگرای ناقلا؟*-*... (چقدر من بانمکم ایح ایح ایح؛ اتیم توکولدی)

بالاخره بعد از چندین و چند روز کامبک دادم^-^...

دلتون برام تنگ شده بود؟ نشده بود؟TT...

خب بذار ببینم اینجا چی داریم... 56 تا ستاره! با این که برای خوندن همشون قراره از چندین و چند ناحیه جر بخورم ولی بازم فکر نکنم اونقدرا زیاد باشه*-*...

اهم...

اولا که یه ببخشید کوچولو خدمتتون عارضم به خاطر این که... خب غیبتم چند روز طولانی تر از چیزی که گفته بودم شد._. و باور کنین من اینقدر آدم خوش قولی هستم... خیلی کم پیش می آد به قولم عمل نکنم، بزرگوار باشید در حقم و سلاح های سرد و گرمتونو کنار بذارید خب(": ... من بی دفاعم کاملا... ببینید کاتانامم کنارم نیست...TT

خب... در مدتی که نبودم، ینی از 25 فروردین که وبمو بستم تا الان کلی اتفاق افتاد، که احتمالا یه مقدارشو اینجا تعریف کنم اگه حال حوصله جفنگیاتمو داشته باشین *خنده تمساحی*

در مورد کنکورم... خب بد نبود ینی می دونید چطوریه، هیچ حس خاصی نسبت بهش ندارم با این که می گن کلا کنکور غیر استانداردی بود و امثال این حواشی که... واقعا دیگه به بعدش اهمیت نمی دم، هرچی بود گذشت و قرار هم نیست که پشت بمونم تحت هر شرایطی، من واقعا آدمش نیستم._. ... در مورد نتایج هم اگه کسی ازم بپرسه که وعیییی عیزیزیم ریتبه کینکوریت چیند شید؟ قشنگ می زنم به دو نیمکره ی شمالی و جنوبی تقسیمش می کنم حالا هرکی می خواد باشه._. حتی شما دوست عزیز._. ... 

خیلی خوشحالم که گذشت و رفت و الان بدون هرگونه عذاب وجدانی می شینم پشت لپ تاپ، فیلم/سریال می بینم و نقاشی می کشم^-^... آخیشTT

 

+روز کنکورم یدونه ولاگ گرفتم! از مدت ها قبل براش برنامه داشتم و عملی کردمش^-^... از اینجا می تونید ببینیدش اگه خواستید*-*... (این چنل آپارات فک کنم اولین بخش فضای مجازی بود که خودم با دستای خودم واردش شدم و به فعالیت های مجازی پرداختم توش، هرچند در حال حاضر داخلش پر شده از ویدیو های آموزشی مامانم که برای دانشجو هاش می ذاره XD) 

 

+موهامو دیروز رنگ کردم!*-* کل کائنات می دونن که من عاشق موهای قرمزم (قرمز طبیعی که شبیه نارنجیه نه، منظورم قرمز واقعیه، قرمز قرمززز*-*) و خب برنامه داشتم که بعد کنکور تمام موهامو قرمز کنم که نمی دونم چی شد تصمیم عوض شد و هلویی کردم^-^... البته قرار بود هلویی بشه... که اسهالی شدTT... ناراضی نیستم، انتظار بیشتری ازش نداشتم همینجوریشم خیلی روشن تر از حد انتظارم واقع شده._.

 

+در این دوران دوری حتی یه بارم وارد پنلم نشدم و این واقعا برام یه افتخار محسوب می شه، منی که شیش سال تمام هر روز تو پنل وبلاگام به ولگردی پرداختم._. ...

 

+یه توصیه دارم خدمت همه ی کسایی که تاحالا کنکور ندادن و قراره بدن، صبح روز کنکورتون چهار لیوان چایی نخورید. چون حکیمان گفتن عقل سالم در بدن سالمیه که مثانش خالی باشه. حالا از من گفتن بود...

 

پی نوشت: از اونجایی که وقتی ذهنم درگیری داره حتما باید بنویسم تا بتونم تمرکز کنم یادداشت روزانه می نوشتم توی دفتر خاطراتم... شاید بعضیاشو بعدا اینجا گذاشتم^^

پی نوشت: ادههه!!! کامبک لونا رو دیدین؟ دخترامو دیدین؟ پی تی تی رو دیدین؟ دبیو ی ژاپنیشونو دیدین؟ دیدین؟ دیدین؟ دیدینننن؟؟؟ *اوردوز*

پی نوشت: گفتم وارد پنلم نشدم"-"(اصن کور شوم اگر دروغ بگویم"-" نخند تمساح"-")... و حقیقتا نشدم ولی از اونجایی که آدرس وب بیشتر دوستامو حفظم (یا توی حافظه ی خود لپ تاپ موجوده|:) در این روز های دوری دوتا دونه وبلاگ بودن که به صورت مدام چک می کردمشون و پستاشونو می خوندم... ولی نمی گم کدوما._. ... حتی به شما دوست عزیز._. ...

پی نوشت: دکور اتاقمو عوض کردم. تقریبا چهار روز مداوم ازم زمان برد، باید از شر تمام کتابای کنکوری و استیک نوت ها و پوستر ها خلاص می شدم. هرچند مامانم تو اتاق داداشم هنوز ازشون نگهداری می کنه چون معتقده همچنان احتمال پشت موندن وجود داره ولی زهی خیال باطل!

پی نوشت: اتاقم قرار بود مثلا مینیمال طوری بشه ولی... بیاین سکوت کنیمTT

پی نوشت: دلم برای آقای جاوید تنگ شدهTT

پی نوشت: افسانه ها می گن پی نوشت مثل مواد مخدر می مونه. هرچی بیشتر می نویسی بیشتر دلت می خواد بنویسی._.

پی نوشت: گرممه... اه...

پی نوشت: واقعا لازم نبود مامانم این همه به خودش زحمت بده و سعی کنه منو با استفاده از دمنوش زعفرون از چایی دور کنه. همون می فرستاد یه چند شب خونه کسی بمونم خود به خود ترک می شد اینقدر که من با همه رودربایستی دارم._.

پی نوشت: پست نوشتن چه حس خوبی داره... دلم تنگ شده بود براش...TT