از اونجایی که چند روز اخیر در شرایط روحی فوق العاده شاد و سرزنده ای به سر می برم و کلا محتوای وب تبدیل به مشتی چسناله شده و عملا هیچ کار مفیدی جز نالیدن و آهنگ گذاشتن انجام نمی دم و باز هم از اونجایی که این چالش رو خیلی پسندیدم و بسیار در نظرم کیوت نمود، اومدم که شرکت کنم دیگه D:

چالش از اینجا شروع شده و من برای بار اول اینجا دیدمش D:

نکته ی خاصی هم نداره فقط قراره بگم که شبیه کدوم شخصیت انیمه ای هستم(":

علت شبیه بودن و نکات مشترک و اینجور چیزا رو خاطر نشان نموده و یه مقدار هم توضیح اضافی می دم که کسایی که ندیدن و نمی شناسن، بدونن و بشناسن D":

 

+گاد... خیلی وقته انیمه ندیدم... چه وضعیه...

 

 

 

من شبیه میرای کوریاما از انیمه ی فراتر از محدودیت هستم(":...

خب... اولا که می بینید پروفایلم همون میرایه"-"... با وجود این که تا حالا بیشتر از 200 تا انیمه دیدم و واقعا هم شخصیت هایی که باهاشون همزاد پنداری کردم خیلی زیادن، میرای برام توی یه درجه ی دیگه ای قرار داره(":

اگه وب میهنمو خونده باشید احتمالا می دونید...

 

 

اولش به لحاظ ظاهریD":

من عاشق موی کوتاهم... جوری که پس گردن بیرون باشه یا نهایتا تا بالای شونه ها برسه و سال هاست که کلا استایل موهام همینجوریه؛ با چتریD: 

قدم که کوتاهه... عینکی هم که هستم... و از این ژاکتا هم سه تا دارم D": ... 

(اگه نمی دونستید شهری که من توش زندگی می کنم بسیار سرد سیره. الانم که دارم اینو می نویسم بیرون پر از برفه و معمولا فقط یه لایه لباس آستین دار کفاف نمی ده مخصوصا برای منی که بسیار بسیار سرمایی ام پس... ژاکت زیادی لازمم می شهD":)

 

 

تایپ شخصیتی من INFJ عه و میرای ISFP. مهم اینه جفتمون درونگرا ایم|":...

چیزی که در مورد میرای برام خیلی جالبه بلاگر بودنشه(": میرای هم یه وب داره و هرچیز و ناچیزی که گیرش می آد رو پست می کنه توش XD... خیلی وبلاگشو دوست داره... منم همینطور(":... کلا سرگرمیش وبلاگ نوشتنه...

نکته ی دیگه این که اصلا دروغگوی خوبی نیست... منم همینطور D":

 

 

میرای عاشق درخت بونسای عه... وای خدا... من وقتی فهمیدم بونسای چیه فکر کنم ده سالم بود... آویزون مامانم شدم که بونسای می خوام و مامانم همش می گفت نگه داریش خیلی سخته و تو نمی تونی و فلان... آخرش اونقدر اصرار کردم که برام یه دونه آدنیوم خرید(": ... اون آدنیوم رو هنوز دارم... آدِنی صداش می کنم... امسال برای اولین بار گل داد و کلی خر ذوقم کرد بچهD": ... گلاش وقتی افتادن لای کتاب خشکشون کردم و حتی بین نامه ها برای سنتاکو هم فرستادم دوتاشوD": (دوتا بودن؟)

درسته الان بونسای واقعی ندارم... ولی یه روز حتما می خرم مهم نیست نگه داریش چقدر سخت باشه D": 

 

 

اگه نمی دونید بونسای چیه، در واقع یه سری درخت های کوچیکی هستن که توی گلدون نگه داری می شن. در زمان های قدیم چینیا اومدن یه سری گونه های خاص درخت رو که رشد زیادی نداشتن رو داخل گلدون کاشتن و اونقدر هرسشون کردن که زیاد رشد نکنن. این در واقع یه هنر بود که بهش پنزای می گفتن. توی ادبیات ژاپن کلمه ی پنزای، بونسای خونده می شه و اینجوریه که بونسای به فرهنگ ژاپن هم راه باز کرده و... خلاصه همین دیگه. درخت های گلدونی! که انواع مختلفی هم دارن^^

 

 

میرای در عین کیوت و ژیگول بودنش یه خلق و خوی وحشی طوری هم داره مخصوصا وقتی می خواد بجنگه و شکار کنه و اینا... منم بگی نگی همینجوری ام؛ ینی در حالت عادی خیلی بچه ی آروم و کم حرف و گوگولی ای به نظر می آم"-" ولی وقتی عصبانی بشم اتفاقات خوبی نمی افته دیگه... یه بار یه جوری با یکی دعوا کردم که طرف خون دماغ شد D: (دعوای فیزیکی نه ها... کاملا کلامی^-^)

یه بار از عمد داداشمو سوزوندم... یکی دوبار مداد خودکار شکوندم، خودمو زخم و زیلی کردم... آره دیگه خلاصه به وقتش وحشی می شم._. ...

 

 

میرای توی خیلی چیزا در مورد خودش مطمئن نیست و به زبون ساده، اعتماد به نفس نداره، مطمئن نیستم ولی احتمالا منم همینطوری ام. یادمه یه بار توی زنگ کارآفرینی یه جدول بود که باید توش در مورد استعداد هامون و کارایی که توش خوبیم می نوشتیم. جالبه همه پر کرده بودن اون جدولو ولی من فقط خط خطیش کرده بودم، و کیدو با یه لحن سرزنش طور بسیار عجیبی بهم گفت: می شه بهتر بنویسی؟

و من بیشتر خط خطی کردم"-"... آخرشم چیزی ننوشتم...

 

 

یه چیزی که در مورد میرای خیلی درک کردم، این بود که وقتی کوچیک تر بود کلا هیچ دوستی نداشت. ینی همه ازش بدشون می اومد یا می ترسیدن چون خونش نفرین شده بود یا چمیدونم، خیلی تنها و منزوی بود. منم قبل از این که وارد دوره متوسطه بشم همینجوری بودم. شاید بودن آدمایی توی کلاسمون که واقعا دوسم داشته باشن ولی من به خاطر شرایط تحصیلی مزخرفم هی تند تند مدرسه عوض می کردم (حتی وسط سال) و واقعا هیچ دوستی نداشتم... آره کلا از همون اول منزوی بودم یه جورایی. 

وقتی توی راهنمایی/دبیرستان با کیدو و هیونگ آشنا شدم همه چی به مراتب تغییر کردD: همونطور که میرای وارد کلوپ ادبیات شد و... D:

 

 

اوه! میرای یه تیکه کلام داره D: "فویوکای دس..." ینی مسخرست، یا حداقل توی زیرنویس اینجوری ترجمه کرده بودن. منم ناخودآگاه خیلی استفاده می کنم از این کلمه D:...

اوه... این قسمت که می خواست پول قرض بگیرهXD... این به شدت منم... 

"-عام نه نه اصلا پول لازم ندارم، نه نه چیزی نیست خودم دارم... اه... اینقدر اصرار نکن... محاله قبولش کنم... واقعا می خوای بدیش به من؟... خب دیگه چاره ای جز قبول کردن برام نذاشتی... ولی بازم لازم نداشتما... ببین منو مجبور به چه کارایی می کنی... " D:

 

 

در واقع، میرای بسیار شخصیت بدبختی بود._. ... نه پدر مادر داشت نه خانواده و اینا، کلی هم مجبور بود بجنگه و خلاصه خیلی تحت فشار بود، باید خودش پول در می آورد و اینا، که خب من واقعا اینطوری نیستم.__. ...

به علاوه ی این که میرای خیلی غذا می خورد._. من نمی تونم زیاد غذا بخورم T-T

 

 

هام... چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسهD:

در کل بین شخصیت هایی که می شناسم بعید می دونم کسی بیشتر از میرای شبیهم باشه D":

هرکی خوشش اومد دعوته از طرف من /^-^