میدونین چیه، مار از پونه بدش میاد و دقیقا جلوی لونش سبز میشه!
من مطمئنم که امشب قراره کابوس ببینم، امروز عین بچه ی آدم ساعت 5 از خواب بیدار شدم که دیر بیدار شدن های دو روز قبل رو جبران بنمایم، و فک کنین خیلی سرحال و قبراق (درست نوشتم؟:| ) بیدار شدم و تا در اتاقمو باز کردم یه هزارپای خوشگل جلوی در دیدم و در ثانیه یه جیغ خفیف کشیدم|:
ینی اگه تو دنیا فقط یه موجود باشه که ازش بترسم اون موجود یقینا هزارپائه |:
شانس آوردم در اتاقمو همیشه موقع خواب میبندم... اگه در اتاقم باز بود و اون هزارپا میومد تو اتاقم و وقتی خوابم میرفت تو گوشم و شروع به جویدن مغزم میکرد چی؟|:
خدا بهم رحم کرد ینی... این فوبیا ی هزارپا آخرش منو نابود میکنه، همشم برمیگرده به اون هزارپای لنتی که تو خونه عموم دیدم... فک کنین من یازده دوازده سالمه، بعد عید رفتیم خونه عموم و زن عموم هم داشت خونه رو جاروبرقی میکشید. بعدش یهو از کنار پله ی جلوی آشپزخونه یه هزارپای یه متری بیرون اومد که خاکستری بود و شاخک هم داشت... (الان که دارم اینو مینویسم قشنگ مورمور شدم|: ) زن عمومم جیغ کشید با دسته ی جاروبرقی کوبید رو هزارپائه و نصفش کرد... بعدش باورتون نمیشه... هزارپا ای که نصف شده... یه نصفش یه طرفی رفت یه نصفش یه طرف دیگه!...
صحنه دردناکی بود... آغاز فوبیای من|:
و یکی از دلایل عدم علاقم به توکیو غول هم همینه، اون هزارپا های سیاه لنتی رو یادتون بیارین فقط... همونایی که پاهاشون نارنجی بود|:
هیچی دیگه... با یه حرکت انتحاری اتک رو برداشتم ده تا پاف طولانی زدن صاف وسط ملاج اون هزارپای جلوی اتاقم... -بعدش با خیال راحت رفتم حموم -.-
البته الان جسدش هنوز جلوی اتاقمه چون نمیتونم برش دارم ]=...
بگذریم... روز دوازدهم شرح حال نویسیه و از مزایا ی امروز میشه به داشتن توت فرنگی سالم که با ده کیلو نمک شست و شو داده شده اشاره کرد ^-^
پی نوشت: تاکید میکنم توت فرنگی هارو با آب نمک بشورین، به نفعتونه|:
پی نوشت: هزارپا خر است.
پی نوشت: از نظر من نهنگ ها احساساتی ترین و غمگین ترین موجودات روی زمینن... دلم میخواد همین الان یه نهنگ بغل کنم]=...
پی نوشت: اینترنت نداریم|: و اینم که الان دارم مینویسم در اولین فرصت پس از شارژ شدن نت منتشر شده گفتم که در جریان باشید '-'
سوال امروز اینه:
×*از یک نقطه ی هیجان انگیز و یک نقطه ی خسته کننده ی روزت بنویس. از چیزی که بسیار لذت بخش، خاص یا جالب و چیزی که بسیار سخت و ناراحت کننده بود.
من میتونم صدتا چیز برای این سوال نام ببرم، در واقع برای من هیچوقت حد تعادلی وجود نداشته همیشه یا خیلی زیاده روی کردم یا اصلا اهمیت ندادم، میدونم خوب نیست ولی تا وقتی که به کسی ضرری نزده به کسی عم مربوط نیست|: مرسی که درک میکنید...
از اونجایی که الان داریم در دوران زیبای قرنطینه به سر میبریم، چیزای خسته کننده خیلی زیاد شدن، ولی بذارین اول با چیزای خوب شروع کنم...
اتفاق هیجان انگیز توی روز که هیچی، سال به سالم برای من نمیوفته|: چه هیجانی آخه... ولی خب چیزایی که برام خاص یا لذت بخش هستن کم نیستن، مثلا حیاط ما پر از گله، و گل رز هم زیاد توی باغچه داریم، و جنس گل رز قرمزمون یه جوریه که وقتی آفتاب زیاد بهش میخوره میسوزه و سیاه میشه و خیلی ناراحت کنندست]=... فک کنین گله روی بوته خشک میشه، بابام میگه بدجایی کاشتتش و احتمالا سال بعد جاشو عوض کنه، و خب یکی از کارای لذت بخش برای من اینه که قبل از این که اون گلا بسوزن و نابود بشن بچینمشون و بذارم روی میز آشپزخونه یا اتاقم یا کنار تلوزیون، یا اون گلایی که در مرز نابودی هستن رو بکنم و بذارم لای کتاب که خشک بشن.
لازم به ذکره اشاره کنم که من یه بار توی مسابقات پرسش مهر توی رشته ی کاریکاتور رتبه ی اول استان شدم و جایزه بهم پول و یه لغت نامه ی یغور و خیلی گنده دادن|: این کتابه اونقدر گنده و سنگینه که حتی نمیتونم به راحتی بلندش کنم|: و خب تنها استفاده ای که داره هم اینه که توش گل خشک میکنم|:... *دهخدا در گور خود میلرزد*
اهم... بله، نکته ی خاص دیگه ای که توی روز من وجود داره اینه که وقتی صبح خیلی زود بیدار میشم و همه خوابن حس خونه ی خالی رو بهم میده و فک میکنم خونه مال خودمه ینی تنها زندگی میکنم XD
و برای خودم میوه میشورم و چای میذارم و از آفتاب تازه طلوع کرده لذت میبرم، مامانمم همیشه حرص میخوره که تو که داشتی چای میذاشتی یه کم بیشتر میذاشتی به ما هم برسه|: ولی یه نفر که تنها زندگی میکنه مگه چقدر چای میخوره؟|:
و نکته ی بعدی که خیلی برام خاص و لذت بخشه... خب شاید به نظرتون عجیب بیاد ولی من روی برنامه درس خوندن رو خیلی دوس دارم((=...
ینی شب قبل یه برنامه ی درست حسابی بنویسم و فردا به اون برنامه عمل کنم و با وسایل جینگول بشینم درس بخونم و در تمیزترین حالت ممکن خلاصه بنویسم از درسام و درسنامه ی کتاب های یغور کمک درسیمو هایلایت کنم((=...
میدونم مزخرفه|: ولی مارک هایلاتی که استفاده میکنم خیلی برام مهمه|: با منم بحث نکنین من رو دفتر کتابم حساسم|:
و اگه بخوام به قسمت های خسته کننده ی روزم اشاره کنم اولین چیزی که به نظرم میرسه گیر دادن های داداشمه|: عین گاو سرشو میندازه میاد تو اتاقم میپره روی تخت (و نقطه ضعف او تخت خواب وی بود... هیچوقت سمت تخت من نرید|: ) بعدشم شروع میکنه یه ریز از تکنیک های فوتبال و بازی نفس حرف زدن|: (اسمش نفس نیست ولی ما بهش میگیم نفس XDاسم بازی Need for speed هست که مخففش میشه NFS و ما بهش میگیم نفس و من خیلی بدم میاد ازش XD )
بله... در مورد موضوعاتی که من خوشم نمیاد حرف نزنین چون به کلمشم گوش نمیدم مرسی اه... (ای کاش طاها هم اینو میفهمید...]=)
و نکته ی خسته کننده ی دیگه ی روزم وقتیه که خوابم میاد، من واقعا زیاد میخوابم و واقعا واقعا نمیخوام این همه بخوابم ولی همیشه خسته ام|: و این خیلی بده... #کوالا
از نکات خسته کننده ی دیگه میشه به کمبود اینترنت اشاره کرد که همین الان اسیرشم|:
پی نوشت: امروز امتحان شیمی دارم. همون امتحان کوفتی طلسم شده که یه ماهه داره این ور اون ور میشه|: ایش...
پی نوشت: نهنگ ها خیلی موجودات غمگینی ان باور کنین ]=...