دیروز بعد از این که از جلسه ی شیتی پشتیبانم برگشتم، مجبور شدم با قفسه ای که توش صدف هامو گذاشتم خداحافظی کنم. به این صورت که همه ی صدف ها و مرجان هامو گذاشتم توی یه قوطی و بهشون قول دادم روز بعد از کنکورم دوباره بازشون میکنم و میذارم سر جاشون((=...
چرا این کارو کردم؟ چون یه عالمه کتاب خریدم. با این که دلم برای صدف هام تنگ شده و با این که از رنگ های زرد و آبی این کتابا متنفرم ولی چون خیلی مرتب و گوگول کنار هم موندن ازشون خوشم میاد((=...
دیروز به حدی خسته بودم که شب در فاصله ی هال تا اتاقم دوبار رفتم تو دیوار|: سرم گیج میرفت از خستگی...
و احتمالا همون خستگی باعث شد امروز ساعت 10 از خواب بیدار شم در حالی که باید طبق روتین همیشگیم زود از خواب پا میشدم چون امروز کلی کار دارم و امتحان شیمیمم فرداست...
امیدوارم بتونم کارای امروزمو تا شب انجام بدم.
خلاصه امروز روز یازدهم شرح حال نویسیه و خب موضوع عجیبی هم داره((=
پی نوشت: امروز آهنگ نذاشتم، حس غریبی دارم...
پی نوشت: هوا گرمه... شت |:
سوال امروز اینه:
×*از ده چیزی که باعث خوشحالی دیگری می شود بنویس. می توان ده کار مختلف برای یک نفر یا ده کار مشخص برای ده نفر مختلف باشد.
قبل از این که به سوال جواب بدم یه چیزی بگم؟ XD
از وقتی انیمه دیگری رو دیدم اصلا یه حس داغونی به کلمه ی دیگری دارم، حتی یادمه وقتی نهم بودیم همش خدا خدا میکردم که نیوفتم تو نهم3 و خوشبختانه افتادم تو نهم1، ولی همیشه با یه سوءظن خاصی نهم 3 رو نگاه میکردم، از این تفکرات اوتاکو طورانه XD
*اگه داداشم وقتی بزرگ شد بیوفته تو نهم3 چی؟*...
بگذریم...
ده چیزی که باعث خوشحال شدن آدمای دیگه میشه. راستش نمیدونم، خیلیا هستن که میدونم با چی خوشحال میشن و احتمالا نمیشه اینارو رو ده تا مورد جا داد...
ولی سعیمو میکنم ((=
1. شبا با هم فیلم ببینیم.
2. با هم بریم کتابخونه.
3. با هم ماسک بذاریم.
4. باهاش بدمینتون بازی کنم.
5. بغلش کنم. (یادم نمیاد آخرین بار کی اینکارو کردم ولی مطمئنم اگه یه بار دیگه انجامش بدم هم شوکه میشه هم خوشحال((=)
6. وقتی با هم بِش داش بازی میکنیم. (نمیدونم تو فارسی به این بازی چی میگن، ولی تو ترکی میشه بش داش و معنیش میشه پنج سنگ، وقتی بازی میکنم دستام درد میگیرن ولی خیلی حال میده((=)
7. وقتی به سنتور علاقه نشون میدم.
8. وقتی باهم فورتنایت بازی میکنیم.
9. وقتی میریم خونه ی هم.
10. وقتی ویدیوکال میگیریم یا تصمیم میگیریم به هم زنگ بزنیم.
آغا من یه چیزی در مورد این مورد آخر بگم XD
اگه اینو بخونه خودش میفهمه کیه، احتمالا بعد از دیدنش هم کلی جیغ و داد راه بندازه، ولی گوش کنین ببینین چی میگم XD
الان من این طرفو چهار ساله میشناسم خیلیم با هم خوبیم، ینی از زمانی که من این بشرو شناختم هی داریم برنامه ریزی میکنیم که یه روزی به هم زنگ بزنیم ولی در تمام این چهار سال این کارو نکردیم نمیدونم چرا XD
فک کنین حتی با هم ویدیو کال گرفتیم آخرش ولی زنگ نزدیم|:
نمیدونم مشکلمون چیه واقعا|: