رونین با خود فکر کرد خیلی عجیب است! چطور ممکن است کسی به اندازه ی او از مرگ جان سالم به در برده باشد و این قدر میل به زندگی در او قوی باشد؟ آن هم بعد از این که انواع بلا ها بر سرش آمده بود، چیزی نمانده بود که خاکستر شود، له شود، تلف شود، سرش از تنش جدا شود و یا بلعیده شود! او همیشه اتفاقاتی را که در ماموریت های قبلی اش افتاده بود، به یاد خواهد داشت، اما دیگر ارواح کشته شدگان او را نخواهند آزرد.
اژدها گفت:«کاری که تو در این موقیت انجام دادی، بسیار به موقع بود رونین! تو همیشه شاگرد خوبی بودی!»
و همانا جوگیری را درمانی نیست XD
یه چند وقتی میشد کلا روز اژدها رو بسته بودم گذاشته بودم کنار ولی بعد از این که تو پست قبلی راجبش نوشتم یهو دلم تنگ شد و رفتم تا ته خوندمشXD
و خبر خوش این که رونین نجات پیدا کرد و زنده موند *-* هورا *-*...