خب، درود!
من برگشتم^-^... نه منظورم اینه که واقعا برگشتم، الان توی شهر خودمونم، دقیقا یه هفته میشه که اومدمD":
و این یه هفتهای که گذشت عین سگ مریض بودم، نمیدونم کرونا بود یا چی، ولی تو فاصلهی شنبه و دوشنبه حالم خیلی بد بود و همش تو تخت بودم._. ... بالاخره بعد شیش سال مریض شدم/._. خوشحالم/._.
اگه نمیدونستید، باید بگم که ترم یک رو تموم کردمD": (هرچند هنوز ورودی جدید محسوب میشم._.) هنوز باورم نمیشه که یه ترم تموم شد و از فردا هم انتخاب واحد شروع میشه._.
امتحانات من برخلاف دانشگاههای اقسا نقاط کشور حضوری بود. ینی به هرکی میگفتم تو این وضع قمر در عقرب کرونا قراره پاشم برم یه شهر دیگه برای امتحان پشماشون میریخت._. در هرحال اولین امتحان من یازدهم بهمن بود. و منم دقیقا یه روز قبل امتحان راه افتادم.
(راستش من از اونایی بودم که لحظه شماری میکرد برهD": اگه شما هم به فکر فرار از خونه هستین که هیچی. ولی اگه وابستگی خاصی به خونه و خانواده دارین پیشنهاد میدم چند روز زودتر برین که به زندگی اونجا عادت کنین. معلم زبانم میگفت یه هفته زودتر بری بهتره چون اینجوری اگه دلتنگ هم شدی قشنگ فرصت گریه و زانوی غم بغل گرفتن هم هست. ولی خب من اصلا آدمی نبودم که اونقدر دلم تنگ شه:|)