امروز رفتم مدرسه((=
ما امتحاناتمون غیرحضوریه و به جز دو سه تا درس معلما حذف کردن امتحانتشونو و گفتن که بر اساس فعالیت هامون و نمرات مستمر بهمون نمره میدن.
به هرحال...
امروز دوازدهما رو دیدم که برای امتحانات حضوری اومده بودن. منم که فک کنم تنها موجودی بودم که برای رفع اشکال رفته بودم.
خلاصه کارم که تموم شد پیاده اومدم خونه. و خب میشه گفت روز خوبی رو شروع کردم.
وقتی داشتم میومدم خونه هم دو رنگ جدید از ماژیک های مورد علاقم به علاوه ی یه جامدادی که یه مدت میخواستم بخرمش رو خریدم((=
هیچی مثل لوازم تحریر جدید منو سرحال نمیاره، یه مغازه ی لوازم تحریری هم دقیقا جلوی در مدرسمون هست که اسمش آیندگانه، من و دوستام همیشه اونجا پلاسیم و حتی اگه پول نداشته باشیم میریم از منظره لذت میبریم ((=...
چه بسا دفعاتی که رفتیم اونجا و با گریه برگشتم به خاطر این که همه چی گرونه و پول نداریم بخریم و چه بسا دفعاتی که از دست اون زنه که فروشندست اعصابمون خورد شده و دفعاتی که پشمامون بنا به دلایل مختلف ریخته هم کم نبوده((=...
خلاصه یکی از خاطره انگیز ترین جاهای دوران دبیرستانمه. تازه امروز دوتا از دوستام *فاطمه و فاضله* رو دیدم اونجا((=
یادم میاد اون موقع که مدرسه باز شده بود و گفته بودن برای رفع اشکال میتونیم بریم اسرا بهم گفت که اگه بدون اون برم آیندگان خونم حلاله XD
منو ببخش اسرا ((":
ولی تقصیر خودت بود که امروز نیومدی '-'... گاو '-'...
علاوه بر این، یه کتاب فروشی هم سر راه خونمون هست، اسمش بهروزه((=
میشه گفت هشتاد درصد کتابامو از اونجا میخرم، و بهم گفته بود که آخر هفته شمشیر شیشه ای رو میاره، و به خاطر همین کل راه عر زنان به سمت بهروزرفتم، ولی بسته بود ((":...
من دلم برای میون تنگ شده اه ((":...
امروز روز چهارم شرح حال نویسیه و قابل ذکره که هوا بازم آفتابیه و امروز هم کلی عرق کردم((=
پی نوشت: توصیه من اینه که هیچوقت با بستنی شکلاتی پشت لپ تاپ نشینید چون یک دستی تایپ کردن خر است.
پی نوشت: صدای لیسا خداست اصن(("=
ولم کنید برم بمیرم اه(("=...
*Gurenge را پلی میکند*
*سپس به عر زدن ادامه داده و انقباض ماهیچه های متصل به پشم هایش را حس میکند*