شیرین یه نفر که از کنارمون رد شد رو نشونم داد.

«عه، اون دختره هم شال نداشت.»

موهاش کوتاه و پسرونه بودن، و بلوز چهارخونه پوشیده بود.

گفتم:«چقدر کیوته...»

دوتا دختر غریبه درست پشت سرمون بودن. 

یکیشون گفت:«تو هم خیلی کیوتی عزیزم.»

و یه کم بعد اضافه کرد:«مسخره نکردمااا. جدی گفتم!»

هوا تاریک بود، خیلی تاریک. و سرد.

یه خانواده‌ی سه نفره از رو به رومون اومدن.

مامانه بهمون نگاه کرد. 

و وقتی رد شد، کاملاً شنیدم که تو گوش دخترش گفت:«چقدر خوشگل بود.»

شام نداشتیم و رفتیم ساندویچ بخریم.

صاحب اونجا، یه خانوم و دختر نوجوونش بودن.

وقتی خواستیم سفارش بدیم، خانومه گفت:«شهرمون چه دخترای قشنگی داره!»

پالتوی سبز و شال و کلاه داشتم.

موهای صورتیم کاملاً بیرون بودن.

شیرین گفت:«کاملاً شبیه آدمی هستی که تازه کلاس طراحیش تموم شده.»

پگاه تایید کرد:«انگار داری تو ژاپن هنر می‌خونی.»

 

 

+دخترای زیادی هستن که توی این وضعیت همو تحسین کنن. شاید چون بهتر از هرکسی درک می‌کنن که چه حسی داره که چیزی که به هیچ وجه نمی‌خوای سال‌های زیادی مثل پتک توی سرت کوبیده بشه. شاید حتی اگه چیزی به اسم گشت ارشاد یا امثالش هم نبود، برای خیلی‌ها سخت باشه که بخوان موهاشونو باز کنن. چون مدت زیادیه که موهای باز یه چیز ممنوعست، یه گناه بزرگ و نابخشودنی. تمام چیزی که می‌خوام بگم اینه که فقط سرکوب‌های بیرونی نیست، گاهی اوقات پشت سر گذاشتن بعضی موانع ذهنی و قبول کردن این که این واقعاً کار اشتباهی نیست سخته. 

جدا از اون، کسایی که همچنان لقب‌های زشت روی دخترهایی که حجاب ندارن بذارن هستن، همون‌هایی که با نگاه نفرت‌انگیزشون جوری به آدم زل می‌زنن که انگار کسی رو کشته. اما تعداد آدم‌های خوب خیلی بیشتره. همون‌هایی که حرف‌های قشنگ می‌زنن و می‌‌دونن زبونشون می‌تونه چقدر زخم زننده باشه پس ازش درست استفاده می‌کنن. قبلاً هم گفتم، حمایت شدن حس خیلی قشنگی داره. هم برای کسی که حمایت می‌شه و هم کسی که حمایت می‌کنه. پس بیاین از حساسیت‌های هم سوءاستفاده نکنیم و کنار هم باشیم.

موضوع دیگه این که... پسرهای بیشماری هستن که با دیدن چهارتا تار مو خوشمزه بازیشون می‌گیره و چرت و پرت می‌گن. خواهش می‌کنم از این‌ها نباشید. واقعاً چندشه. چرا وقتی می‌تونید آدم خوبی باشید رو بی‌شعور بودن تاکید دارید؟