قدیم تر ها فکر میکردم واقعا یه مشکلی دارم.

ولی بعدتر سعی کردم فقط نسبت به این خصلتم بی توجهی کنم تا خیلی خودشو نشون نده. شاید هیچ درک درستی ازش نداشتم که فکر میکردم اگه بهش توجه نکنم مثل جوش های دوران بلوغ خود به خود محو میشه و از بین میره و منم دیگه اینقدر حس چندش و تنفر نسبت به آدمای اطرافم پیدا نمیکنم. خب اشتباه میکردم.

و جالبه که فقط یه چند ماهی میشه که فهمیدم اینجوریه. نمیدونم، خوبه یا بد؟!

مثلا اینطوریه که یه چیزی که اصلا هیچ ربطی بهم نداره، ینی اصلا در مورد من نیست، اونقدر شدید بهم برمیخوره که تا مدت ها دلم نمیخواد با اون آدم حرف بزنم.

در صورتی که اون هیچ اشتباهی انجام نداده... این تقصیر منه که ناجور ترین ناسزا های دنیا بهم برنمیخورن، بعد مثلا یکی بیاد بگه "من از فلان آهنگ خوشم میاد" دیگه دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم .____.

مهمم نیست طرف کی باشه ها... دوست، غریبه، آشنا، عضوی از خانواده، هرکسی... 

خوشم نمیاد از این که اینجوری ام... چرا باید در مقابل چیزی که هیچ ارتباطی بهم نداره اینقدر سخت واکنش بدم؟