http://s13.picofile.com/file/8398837584/f57614bbd6304a665ce592ad3ac42a71.jpg

میدونین بدترین اتفاقی که واسه یه بدبختی که امتحانو خونده میتونه بیوفته چیه؟

من امروز دوتا امتحان داشتم، شیمی و ریاضی. و تصمیم گرفتم که فقط شیمی رو بدم و به معلم ریاضیم بگم به خاطر شیمی دیگه نمیتونم ریاضی بخونم. اونم قبول کرد و خلاصه از چهارشنبه تا همین نیم ساعت پیش همه چی خوب بود.

منم کلی شیمی خوندم و آماده امتحان و این حرفا. دیشب حدودا ساعت یک شب دیدم اینترتمون تموم شده. صب با کلی بدبختی بابامو راضی کردم دوباره زودتر از موعد شارژ کنه و همون موقع فهمیدم که امتحان شیمی امروز لغو شده||:

ینی...

من ریاضیمو ول کردم که شیمی بخونم که حذف شد همین چند دیقه پیش||:

خدایا منو گاو کن... گاو نمیکنی یه بزی شتری گوسفندی چیزی|:

هوف...

اشکال نداره اصن... میرم بازم میخونم تا چهارشنبه یادم نره دیگه|:

حالا خوبه شیمی جز درسای مورد علاقمه وگرنه این به جای پست شرح حال نویسی میشد پست وصیت قبل از خودکشی -_-

 

نمیدونم جدیدا چم شده صبحا خیلی خسته میشم، امروزم دیرتر از چیزی که برنامه داشتم بیدار شدم، تازه اونم اگه مامانم بیدارم نمیکرد احتمالا هنوز خواب بودم، به هرحال...

امروز روز نهم شرح حال نویسیه و هوا خنک تر از دیروزه ولی همچنان آفتابی و کور کنندست|:

 

پی نوشت: این دفعه گل رز آوردم تو اتاقم، مطمئنم گل رز دیگه حساسیت زا نیست >_<

پی نوشت: آهنگ چینی گوش میدید؟ نمیدید؟ نه؟ واقعا که...

*Drunken dream of the past را پلی میکند و مطمئن است که هدفون به مقدار کافی شارژ دارد*

 

 

 

سوال امروز اینه:

×* درباره ی کتاب یا مجله ای بنویس که درحال خواندش هستی. تا جایی که می توانی، جزئیات آن را بنویس. آن را از کجا خریده ای یا هدیه گرفته ای؟ چه جمله یا ایده ای از آن را دوست داری؟

خب کتاب که الان دارم میخونمش و چیزی هم نمونده که تمومش کنم "روز اژدها" هست((= اثر ریچارد ای.ناک...

وارکرفته، دوسش دارم، خیلی سرگرم کننده و خلاقانست به نظرم((= هرچند که به نظرم نکته ی آموزنده یا جالبی نداره، فقط یه داستان جنگی و جادوگریه صرفا جهت این که بخونی و سرگرم بشی.

من ذاتا جز آدماییم که سعی میکنم از هرچیزی یه نکته ی خفن در بیارم و بگم که من از فلان چیز اینو یاد گرفتم. ولی خب واقعا چیزی از روز اژدها یاد نگرفتم '-' حداقل تا اینجا. الان حدودا هشتاد صفحه اینا ازش مونده.

ولی خب همونطور که گفتم داستانشو دوس دارم، و رونین هم کراشمه '-' شاید یه نقاشی ازش کشیدم...

جذاب لنتی '-'... موهاش قرمزه T---T... و الانم توی مقطعی از داستان هستیم که یه پاش لب گوره، کلا من شانس ندارم از وقتی رو لارتن کرپسلی -حماسه دارن شان- کراش زدم و اون مرد یه طلسم مسخره روم گذاشته شد به این صورت که از هر شخصیت کله قرمزی توی کتابا خوشم بیاد باید بمیره|:...

رونین نمیر T------T...

خب... داستان اینه که در زمان های خیلی قدیم، تنها موجودات زنده ی روی زمین اژدها ها بودن. از نژاد های مختلف با رنگ های مختلف که هرکدوم گونه ی خاصی محسوب میشدن و خیلی قوی بودن. از لحاظ جادو و چیزای دیگه. و با خوشی و خرمی کنار هم زندگی میکردن.

رفته رفته نژاد های جدید مثل الف ها، دورف ها، اورک ها، گابلین ها، انسان ها و ترول ها به وجود اومدن و رفته رفته قدرتمند تر شدن و به اژدها ها حمله کردن و خلاصه یه جنگ شکل گرفت. در نهایت یه اژدهای سیاه به اسم مرگبال (راستش نمیدونم این اسم واقعیشه یا تو ترجمه اینجوری معنی کردن|:) که جز قدرتمند ترین ها بود اومد و بیشتر اژدها هارو کشت و نابودشون کرد و خیلی گونه های دیگه رو هم از بین برد که باعث شد که اژدها ها خیلی ضعیف بشن ولی حداقل اون جنگ تموم شد. 

از تمامی اون اژدها ها فقط پنج رنگ باقی موند که سه تاشون از ترسشون فرار کردن و مفقود شدن تا روزی که بمیرن، ملکه الکسترزا که ملکه ی اژدها های قرمز بود باقی موند و خود مرگبال در جنگ با انسان های جادوگر مرد.

سال های بعدش یه اتحاد بین مناطق مختلف به وجود اومد به اسم اتحاد لردران که مانع جنگ بین این مناطق میشد و حاکمش هم شاه ترناس بود. همه چیز تا زمانی بود که اتحادیه جادوگران کایرین تور که از پنج جادوگر خبره تشکیل شده بود فهمیدن که مرگبال هنوز زندست و قراره دوباره شر یه پا کنه. از یه طرف هم ملکه الکسترزا زندانی اورک های منطقه ی کازمودان شده. اورک ها الکسترزا رو مجبور به جفت گیری میکنن و از بچه هاش برای نفع شخصی خودشون استفاده میکنن و ممکنه در آینده دوباره جنگ شروع کنن. 

کراسوس (این لنتیم خیلی کراشه اه|:) یکی از اعضای کایرین تور بود که یه شاگرد به اسم رونین داشت، رونین توی ماموریت قبلیش گند زده بود و باعث شده بود خیلی از هم تیمی هاش بمیرن و خلاصه یه جادوگر بی لیاقت به شمار میومد. هرطور که بود، شورای کایرین تور در نهایت تصمیم گرفتن که رونین رو برای ماموریت بفرستن به کایرین تور که ملکه الکسترزا رو نجات بده. 

از طرفی لرد پریستور که معلوم نبود از کدوم جهنم دره ای پیداش شده بود تونسته بود اعتماد شاه ترناس رو به خودش جلب کنه تا حدی که شاه ترناس بخواد حاکمیت یکی از مناطق اتحاد لردران ینی آلتراک بکنه و دخترشو بده به این لرد پریستور|: *وی از ترناس متنفر است*

خلاصه برای رسیدن به منطقه ی کازمودان باید از هزیک میگذشتن که برای رسیدن به هزیک یه الف به اسم وریزا، رونین رو همراهی میکنه.

این یه خلاصه ی خیلی کوچولو بود XD

خیلی اتفاقای زیادی میوفته و یه سری چیزا رو اصلا انتطار نداشتم مثلا این که کراسوس واقعا کیه یا مثلا لرد پریستور از کجا پیداش شده و چجوری تونسته اعتماد شاهو جلب کنه '-'...

اولش فک میکردم ترناس اونقدر احمقه که گول خورده ولی بعدش فهمیدم نه باو|: اونقدرام اسکل نیس... هرچند همچنان ازش متنفرم|:

در واقع این داستان سه جلده، روز اژدها، شب اژدها و سپیده دم اژدها. و من فقط دوتای اول رو دارم.

در واقع چند سال پیش، فک کنم کلاس پنجم بودم که زن عموم این دوتا کتابو برام خرید چون همه روزه هامو کامل گرفته بودم D=...

مامانمم برام یه چوب ماهی گیری گرفته بودXD یادش بخیر قبلا باهاش از دریاچه ماهیگیری میکردم '-' \

با این که مدت زیادیه که این کتاب رو دارم ولی امسال شروع کردم بخونمش چون نوع نوشتنش یه جوری بود که وقتی کلاس پنجم بودم خیلی نمیفهمیدم چی به چیه. یادمه حتی یکی دو فصل اولش رو خوندم ولی هیچی حالیم نشد|: و دیگه ولش کردم و چن وقت پیش یهو تو کتابخونه چشمم بهش افتاد و ورداشتم خوندمش ((=...

من کلا تو فامیل به علاقه به جک و جونور و چیزای ترسناک و چمد جادوگری و این جور چیزا معروفم، همه میدونن و خب زن عمومم رو همین حساب اینو برام خریده بود XD وقتی بهم داد گفت: خوبه؟ خوشت میاد از جک و جونور؟ XD

همونطور که بالا هم گفتم داستانش الان تو نقطه ی حساسیه '-'...

رونین... ای خدا T--T... موقرمزی من T---T...

ینی اونقدری که من موقع خوندن این برای رونین فن گرلی کردم|:... عاح... تا اینجا یه عالمه بلا ملا سرش اومده((": و به خاطر اون ماموریت قبلیش که باعث شد چنتا از دوستاش بمیرن هنوز عذاب وجدان داره ((":...

خیلی قلبش رئوفه ((":...

هرچند یه نکته در مورد این کتاب هست که یه کم باهاش جور نیستم '-'...

شخصیتاشو خیلی زشت و کت و کلفت و بیریخت توصیف میکنه'-' حالا این که نتونیم شخصیتارو عین چیزی که نویسنده توصیف کرده تصور کنیم خیلی عجیب نیست ولی خب این دیگه خیلی با تصوراتم فرق داره اصن... خیلی|":...

پی نوشت: الان فهمیدم که یه زنبود عسل تو اتاقمه|:

فک کنم همراه گلا اومده '-'